گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیه 188 ] ..... ص : 344







( وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 188
(و مالهاي یکدیگر را در میانتان بباطل صرف مکنید و نمیتوان رشوه نزد حکام جور بفرستید براي اینکه قسمتی از اموال مردم را
بخورید و حال آنکه میدانید) وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ مراد اکل مقابل شرب نیست بلکه مطلق تصرف است یعنی لا
تتصرفوا فی اموالکم چنان که متعارف است کسی که در مال دیگري تصرف کند میگویند مال او را خورد، و مراد از اموالکم اموال
یک دیگر است چنانچه لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ مقصود اینست که یک دیگر را نکشید ص: 345
و بینکم متعلق به لا تأکلوا است و بالباطل یعنی بوجه غیر مشروع، یعنی اموال یکدیگر را در میان خود تصرف غیر مشروع نکنید و
توضیح این مطلب اینست که طرق مقرره در شریعت براي تصرف مالکانه، و بعبارت دیگر طرقی که سبب ملکیت میگردد معین و
مضبوط است و خلاصه آنها از اینقرار است:
-1 حیازت با شرایط معینه در مباحات اصلیّه 2- میراث مطابق مقررات شرعیه 3- تجارت با مراعات شرایط معامله و متعاملین و
عوضین 4- اجرت بر عمل بشرط اینکه عمل مباح باشد 5- صنعت و کسب با رعایت شرایط آن 6- تملیکات رایگان مانند هبه،
هدیه، خمس، زکاة، کفارات، صدقات، و امثال اینها که اینها طرق مشروع تصرف است و طرق غیر مشروع که اکل مال بباطل است
آنهم اقسامی دارد مانند غصب عدوانی، سرقت، قمار، کم فروشی، ربا، رشوه، کسبهاي حرام، معاملات باطل، اجرت بر عمل حرام
مانند رقص آواز و امثال اینها، عامل ظالم شدن، غش در معامله، بیع شراب یا انگور براي ساختن شراب یا چوب فلزات براي ساختن
بت، خوردن مال یتیم، فروش آلات لهو و لعب و قمار و ظروف طلا و نقره و مجسمه و بلیط بخت آزمایی بیع مصحف بکافر و بیع
نجاسات، سحر و فالگیري و بسیار دیگر از کارهاي غیر مشروع که امروزه در میان مردم رواج دارد و اهمیتی بآن نمیدهند و بالنتیجه
مالهاي حرام که قسم عمده اموال را تشکیل میدهد با مالهاي حلال مخلوط شده و بدست آوردن حلال امر مشکلی گردیده است.
وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ عطف بتأکلوا مدخول لاء ناهیه است یعنی و لا تدلوا و این عطف از قبیل عطف خاص بعام است زیرا یکی از
مصادیق اکل مال بباطل است و (تدلوا) از ادلاء بمعنی دلو در چاه کردن و آب کشیدن است و کنایه از بردن مال نزد حکام جور
است براي اینکه مطابق میل رشوه دهنده حکم کنند، ص: 346
کانّ مالی را که بعنوان رشوه نزد حاکم جور میفرستند که بسبب او مال مردم را بخورند تشبیه شده بدلوي که در چاه میافکنند که
بتوسط حبل آن آب را از مرکزش بکشند و مراد از حکام، حکام جورند بقرینه ذیل آیه لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ که در
هر زمانی از قبل سلاطین جور منصوبند و در اموال مردم بعنوان ولایت تصرف میکنند و فریق بمعنی قطعه و قسمتی از شیئی است
یعنی براي اینکه قسمتی از اموال مردم را بگناه بواسطه حکم حاکم تصرف کنید و از این جمله استفاده میشود مالی را که بحکم
حاکم جور کسی بگیرد اکل مال بباطل است و در اخبار تصریح شده که اگر واقعا هم ذیحق باشد و حاکم جائر هم بحق حکم کند
تصرف در آن مال سخت است چون بحکم طاغوت متصرف شده و فقهاء هم متعرض شدهاند که اگر ممکن است و لو از راه
تقاص، مال خویش را اخذ کند جایز نیست بقضات جور رجوع کند، بلی اگر راه منحصر باشد مانعی ندارد.
صفحه 179 از 266
وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ با اینکه میدانید این کار براي شما حرام است و میدانید این حکام جور که چه حقهایی را باطل میکنند و چه
باطلهایی را بصورت حقّ جلوه میدهند و چه حکمهاي خلاف شرع مینمایند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 189 ] ..... ص : 346
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّۀِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَ جِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ
( أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 189
(از تو از ماهها سؤال میکنند بگو آنها میقاتها براي مردم و براي حجّ است ص: 347
و نیکی این نیست که خانهها را از پشت آن داخل شوید بلکه واجد نیکی کسی است که داراي تقوي باشد، و خانهها را از درهاي
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّۀِ اهّله جمع هلال است که عبارت از ماه نو « آنها وارد شوید و از معصیت خدا بپرهیزید تا اینکه رستگار شوید
باشد و بعضی گفتند دو شب اول را هلال گویند و بعضی تا سه شب و برخی دیگر تا هفت شب را هلال گفتند و وجه تسمیه آن
بهلال بمناسبت اینست که صداي مردم در موقع رؤیت آن بنشان دادن بیکدیگر بلند میشود و اصل آن از اهل الصبی است که آواز
کردن کودك هنگام ولادت باشد.
و سؤال از اهله از اینجهت بوده که چرا ماه مانند خورشید و سایر ستارگان همیشه بیک میزان طلوع و غروب نمیکند بلکه حالات
مختلفه دارد که شب اول ماه در منتهی ضعف در روشنی است و هر شب روشنتر میشود تا بدر میگردد و سپس باز رو به ضعف
میرود تا بمرتبه محاق برسد.
و یا اینست که این نکته را متوجه نبودند که ماه از خود نور ندارد و از خورشید کسب نور میکند و هر مقدار از آن که مقابل نور
خورشید قرار گیرد براي اهل زمین نمایان میگردد، و یا این نکته را متوجه بوده و از حکمت و فائده آن میپرسیدند که این اوضاع
براي ماه بچه منظور مقرر شده است، و از طرز جواب معلوم میگردد که سؤال از حکمت آن بوده است.
قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَ جِّ بناي عرب در تاریخ و اموري که با اوقات ارتباط دارد بر ماه و سال قمري بوده و دوازده ماه را یک
سال حساب نموده، مبدء سال را ماه محرم و آخر آن را ماه ذي الحجۀ میگرفتند و براي هر ماه نامی گذاردهاند چنانچه هر طائفه
براي تاریخ و تقدیر زمان مسلکی اتخاذ نمودند ایرانیان سال شمسی و سیر خورشید بر بروج دوازده گانه را براي تاریخ اختیار
نمودند و هر ص: 348
برج را نامی نهادند مانند فروردین، اردیبهشت، خرداد، و رومیان بنام تشرین، کانون، شباط، آذر، نیسان و غیره نام نهادند. و فرنگ
بنام دیگر نامگذاري نمودند و دانشمندان عرب نیز بنام حمل و ثور و جوزا ... نامیدند ولی چون عموم مردم از تاریخ برجی مطلع
نیستند و اکثر تا بتقویم مراجعه نکنند اول و آخر برج را نمیدانند علاوه بر اینکه مبدء سال نسبت بهر طایفه مختلف است و آنچه
تشخیص آن براي همه میسر و مشاهده است همین اختلافات قمر است که تمام افراد بشر از خواصّ و عوام آن را درك میکنند، و
لذا اغلب احکام شرع بر ماههاي قمري وضع شده مانند روزه و حج و بلوغ دختر و پسر و اعیاد مذهبی و همچنین موالید و وفیات
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بر این تاریخ است.
پس خلاصه جواب سؤال کنندگان اینست که فائده نو بنو شدن ماهها حفظ مواقیت براي مردم است که اوقات عبادات و سایر
اموري که احتیاج بحفظ وقت و زمان دارد بشناسند.
از باب عطف خاص بعام است و « و الحج » و کلمه (للناس) فائده عمومی اهله را ذکر میکند که نسبت بجمیع مردم است و کلمه
ممکن است تخصیص بذکر از اینجهت بوده که اختصاص بطائفۀ خاص دارد که اهل استطاعت باشند.
وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها این حکم دیگري است و از براي این جمله ظاهري است که لازم المراعات است و آن
صفحه 180 از 266
اینست که خانهها را از پشت داخل نشوید و ظهر مقابل بطن است و ممکن است مراد بام خانه باشد که از وراء خانه ببام رفتن و
داخل خانه شدن باشد.
و این کار خوبی نیست زیرا بسا در خانه زنها مکشوفه یا مردها بوضع غیر مناسب باشند و یا خانههاي همسایهها پیدا باشد و بسا
موجب ارتکاب محرماتی که منافی با تقوي است میگردد و لذا میفرماید: ب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 349
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها نیکی آنست که انسان داراي تقوي باشد، و خانهها را از در آن وارد شوید یعنی لازمه
تقوي اینست که خانهها را از در آن و باذن اهلش وارد شوید چنانچه در آیه دیگر میفرماید:
و ممکن است مراد نهی از آن عملی باشد که بعضی از طوائف «1» لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها
عرب در موقع احرام انجام میدادند که نقبی در مؤخّر خانه ایجاد نموده و از آن داخل و خارج میشدند چنانچه در مجمع از حضرت
باقر علیه السّلام روایت کرده
کانوا اذا احرموا لم یدخلوا بیوتهم من ابوابها و لکنهم کانوا ینقبون فی ظهور بیوتهم اي فی مؤخرها نقبا یدخلون و یخرجون منه فنهوا
عن التدین بها
و براي این جمله معنی دیگري است و آن اینست که رسیدن بهر مقصودي راهی دارد و باید از راه آن وارد شد و راه اخذ احکام «
و معارف دین امیر المؤمنین و ائمه طاهرین میباشند و هر که طالب دین است باید از این در وارد شود چنان که در حدیثی که متواتر
بین خاصه و عامه است پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:
انا مدینۀ العلم و علی بابها و لا یؤتی المدینۀ الا من بابها
» و در بعض اخبارش دارد که فرمود
انا مدینۀ الحکمۀ و علی بابها و من اراد الحکمۀ فلیأتها من بابها
» و در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود «
.« آل محمد ابواب اللَّه و وسیلته و الدعاة الی الجنۀ و القادة الیها و الادلاء علیها الی یوم القیمۀ
» و در صافی از احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود
نحن البیوت التی امر اللَّه ان یؤتی من ابوابها نحن باب اللَّه و بیوته التی یؤتی منه فمن تابعنا و اقرّ بولایتنا فقد اتی البیوت من ابوابها و
الحدیث. 1- سوره نور آیه 27 « من خالفنا و فضّل علینا غیرنا فقد اتی البیوت من ظهورها
ص: 350
و «1» وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ معنی تقوي و مراتب آن و صفات متقین و سایر مطالب راجعه بآن در مواقعی از این کتاب ذکر شد
بیان گردید و لزومی بتکرار نیست، و مطلبی را که باید متذکر شویم این است «3» و معنی فلاح «2» همچنین معنی لعل نسبت بخدا
که اخباري که در ذیل این آیه وارد شده در بعضی ابواب را بامیر المؤمنین علیه السّلام تفسیر نموده و در بعضی بائمه طاهرین (ع) و
در بعضی بیوت و ابواب بیوت بائمه طاهرین تفسیر شده و در بعضی اخبار به کلیه امور تفسیر گردیده مثل اینکه در مجمع از
» حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده
یعنی ان یأتی الامر من وجهه ايّ الامور کان
چنان که مکرر متذکر شدهایم تفاسیر مختلفه در ذیل آیات اکثر بیان مصادیق است و منافی با عموم آیه نیست. «
[سوره البقرة ( 2): آیه 190 ] .... ص : 350
( وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ( 190
صفحه 181 از 266
(و جنگ کنید در راه خدا با کسانی که با شما جنگ میکنند و تجاوز نکنید همانا خدا تجاوزکاران را دوست نمیدارد) وَ قاتِلُوا فِی
منسوخ شده «4» سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ بعضی از مفسرین توهم کردند که این آیه شریفه بآیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ
است ولی حق اینست که این آیه نه ناسخ و نه «5» و بعضی دیگر گفتند این آیه ناسخ آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ
132 و 253 و - منسوخ است بلکه این آیات هر کدام حکمی از احکام الهی را بموقع خود بیان میکنند. 1- مجلد اول ص 128
448 -441
[.....] -2 مجلد اول 445
-3 مجلد اول ص 252
-4 سورة التوبۀ آیه 6
-5 سورة النساء آیه 76
ص: 351
آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ راجع بزمانی است که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم در مکّه تشریف داشت و خود و مسلمین در شکنجه و ظلم مشرکین بودند و نه قدرت بر دفاع و نه نیروي جهاد داشتند لذا
مأمور بصبر و تحمل و اداء وظائف از نماز و زکاة و نحو اینها بودند و این حکم تا ابد باقی است که هر گاه مسلمین تحت شکنجه و
ظلم قرار گیرند و نیرویی براي دفاع ندارند مهما امکن صبر نموده خود را در مهلکه نیندازند چنانچه اخبار بسیاري در کافی درباره
زمان ائمه و دوره غیبت راجع باین موضوع روایت شده و اما آیه توبه راجع بجهاد است و آنهم تا ابد باقی است و هر وقت مسلمین
قدرت و نیرو داشته باشند مشروط بشرایطی که در باب جهاد است که از آن جمله اذن امام و بسط ید اوست این حکم مورد عمل
قرار میگیرد و اما آیه مورد بحث در موضوع دفاع است که اگر دشمنان حمله کنند مسلمین باید تا حدّ قدرت دفاع کنند و دشمن را
دفع کنند و همین که دشمن را دفع نمودند دیگر تعدي و تجاوز ننمایند و این حکم هم تا ابد باقی است بنا بر این آیات با هم
مخالفتی نداشته و ناسخ و منسوخی در بین نیست.
پس معنی آیه اینست که با کسانی که در صدد قتال شما باشند با آنها مقاتله کنید و آنان را از خود و بلاد خود دفع نمائید وَ لا
تَعْتَدُوا و تعدي و تجاوز نکنید و تنها با کفاري که با شما در مقام جنگند مقاتله کنید و متعرض زنان و بچهها نشوید.
و کسانی را که فرار میکنند تعقیب نکنید و اگر امان خواستند امان دهید و اگر سلاح جنگ را زمین گذاردند آنها را رها کنید
چنانچه دستورات رسول خدا در غزوات و امیر مؤمنان در جنگ جمل و صفین و خوارج چنین بوده است.
إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ خداوند تجاوز کاران را دوست نمیدارد و اگر ص: 352
از روي تعدي و تجاوز کسی را کشتید بحساب خدا و فی سبیل اللَّه محسوب نمیشود بلکه در مقابل آن مسئول و مؤاخذ هستید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 191 ] ..... ص : 352
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ
( فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ ( 191
(و آنان را بکشید هر جا بیابید و بیرونشان کنید از همانجا که شما را بیرون نمودند و فتنه و فساد سختتر از قتل است و با آنان نزد
مسجد الحرام قتال نکنید مگر اینکه با شما در آنجا قتال کنند پس اگر با شما مقاتله نمودند آنان را بکشید اینچنین جزاء کافران
است) این آیۀ یکی از آیات راجع بجهاد است چنانچه آیه قبل راجع بدفاع بود.
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و اقتلوا امر واجب بر مسلمین و مرجع ضمیر مشرکین است و حیث ثقفتموهم یعنی اینما وجدتموهم هر جا
صفحه 182 از 266
آنان را بیابید و بآنها ظفر یافتید و جمله ثَقِفْتُمُوهُمْ در محلّ جرّ است باضافه حیث و حیث مبنی بر ضمّ است.
وَ أَخْرِجُوهُمْ و آنان را از بلاد مسلمین بیرون کنید، و مقتضاي اطلاق آیه عموم است و وجهی براي اختصاص بمکه ندارد و مقصود
کفار حربی میباشند و اما کفار ذمی در صورتی که بشرایط ذمه عمل کنند و همچنین کفاري که در پناه اسلام یا معاهد و یا در امان
باشند از این حکم مستثنی هستند.
مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ تعبیر بکلمه من در این جمله بمنزله جزا است یعنی همانطور که مشرکین شما را از مکه بیرون کردند شما نیز
آنان را بیرون ص: 353
کنید نظیر آیه که بعد از دو آیه دیگر میفرماید فَمَنِ اعْتَدي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَیْکُمْ.
وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ الْقَتْلِ فتنه در لغت و در آیات شریفه قرآن بر معناي بسیاري اطلاق شده مانند اختبار، ضلالت، کفر، فضیحت،
محنت، جنون، عبرت عذاب، مال و اولاد، افساد و اختلاف در رأي و قتال و غیر اینها و در این آیه بمعنی افساد و افتتان است یعنی
در فتنه انداختن است که بضلالت و کفر و عذاب و اختلاف کشانیدن مردم باشد چنانچه کفار و مشرکین مکّه بعد از هجرت
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نسبت بمؤمنین رفتار مینمودند، و این جمله بمنزله علت براي حکم جهاد و دفع دخل است
که اگر کسی اشکال کند حکم جهاد بر خلاف حکمت و میزان عقل است زیرا عقل سلیم از آدمکشی ابا دارد، و اسلام دین زور و
شمشیر است و پیشرفت او بشمشیر بوده چنانچه دشمنان اسلام بویژه نصاري این اشکال را با آب و تاب بسیار ذکر میکنند.
و جواب از این اشکال اینست که شارع دین بمنزله طبیب حاذقی است که هدف او معالجه امراض مردم است هر گاه عضوي از
اعضاء بدن انسان بمرض مبتلا شود آن طبیب اولا در مقام معالجه بر میآید و اگر قابل معالجه نباشد در صورتی که بسایر اعضاء
سرایت نکند و لطمه نزند آن را بحال خود میگذارد مثل اینکه فلج یا کوري و کري و نحو اینها باشد و اگر بسایر اعضاء سرایت
میکند و موجب هلاکت آنها میگردد ناچار آن را قطع میکند زیرا فاسد شدن تمام اعضاء بدتر و سختتر از قطع نمودن عضوي
از آنهاست.
اسلام نیز که براي معالجه و شفاي کلیه امراض روحی از شرك و کفر و ضلالت و اخلاق رذیله و اعمال سیئه آمده اولا در مقام
راهنمایی و هدایت جمیع مردم بر میآید چنانچه در جمله هُديً لِلنَّاسِ گذشت و اگر قابل هدایت و معالجه أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 354
نیستند و در مقام اضرار و افساد و اضلال دیگران هم نمیباشند با آنان از طریق صلح و مسالمت بر میآید، و اگر در مقام اضلال و
افساد اجتماع و موجب شرك و کفر و ضلالت دیگران میشوند و باصطلاح مرض آنان مسري است چاره جز قتل و قمع آنان نیست.
و از اینجهت دین اسلام در مورد بسیاري از معاصی و ترك واجبات اولا حدّ و تازیانه قرار داده که شخص معصیت کار را از
نافرمانی برهاند و از فساد دور سازد و راه توبه را باز نموده و بحکم عقل واجب فرموده که بخدا بازگشت کند و گذشته را تدارك
نماید و اگر بعد از دو مرتبه یا سه مرتبه معالجه نشد و از راه فساد بازگشت ننمود حکم قتل داده است بلکه در بعضی معاصی همان
حد اول را قتل و رجم و اعدام قرار داده و همه این احکام براي اینست که فساد بدیگران سرایت نکند و جامعه بفساد و تباهی
کشیده نشود.
مشاهده کنید امروز که حدود الهی در ممالک اسلامی جاري نمیشود چه مقدار فساد شیوع پیدا نموده و بهمه طبقات سرایت کرده
محقق شده است. «1» است و مصداق ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِي النَّاسِ
و با این بیان ظاهر میگردد تفسیري که بعضی از مفسرین براي جمله الْفِتْنَۀُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ نمودهاند، که یک نفر از مسلمین در شهر
حرام یکی از مشرکین را کشت و مورد اعتراض قرار گرفت که چرا در شهر حرام بقتل اقدام نموده است پس این آیه نازل شد که
فتنه که مراد شرك است از قتل سختتر است، درست نیست، زیرا قطع نظر از اینکه تفسیر برأي است لازمهاش اینست که قتال
صفحه 183 از 266
مشرکین در اشهر حرم جایز بلکه واجب باشد و این خلاف قرآن و ضرورت اسلام است وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی
یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ مراد از: 1- سوره روم آیۀ 40
ص: 355
محلّ امن است و ابتداء قتال در آن جایز نیست مگر اینکه «1» عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حد است که بنص آیه وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً
مشرکین در آنجا ابتداء بقتال کنند که در اینصورت عدم جواز آن برداشته میشود لذا میفرماید:
فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ که حکم دفاعی است و همین حکم در اشهر حرم جاري است که ابتداء بقتال در آنها جایز نیست مگر وقتی
که مشرکین و کفار شروع بقتال کنند و از اینجهت حضرت ابا عبد اللَّه الحسین در موقع تمانع حرّ از آن حضرت که اصحاب
تقاضاي قتال نمودند فرمود من ابتداء بقتال نمیکنم.
کَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ ظاهرا این جمله بیان علت براي جمله اخیر است یعنی کسانی که در مسجد الحرام قتال کنند جزاء آنان این
است که با آنان قتال نموده و نابودشان کنید، نه اینکه بیان علت براي جمله اولی یعنی:
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ باشد و یا بیان علت براي جمله وَ أَخْرِجُوهُمْ باشد چنانچه در مجمع گفته و دلیل بر وجوب اخراج کفار از
مکّه دانسته زیرا چنانچه گذشت حکم اختصاص بمکه و آیه نیز دلالت بر این معنی ندارد بلی ممکن است این جمله بیان علت براي
تمام جملات آیه باشد و اللَّه اعلم
[سوره البقرة ( 2): آیه 192 ] ..... ص : 355
( فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 192
(پس اگر منتهی شدند و دست از شرك و کفر برداشتند همانا خداوند آمرزنده و بخشاینده است) فَإِنِ انْتَهَوْا انتهاء بمعنی نهی و منع
پذیرفتن است یعنی اگر مشرکین دست از قتال و اخراج و فتنه برداشتند و از کفر و شرك هم برگشتند و مسلمان شدند خداوند
آمرزنده و داراي رحمت است، و از فضل و رحمتش آنان را میبخشد 1- سوره آل عمران آیه 91
ص: 356
» و حکم جهاد با آنان برداشته میشود اگر چه قبلا مرتکب قتل و آزار مسلمین شده باشند که
الاسلام یجبّ ما قبله
و اگر از اخراج و مقاتله در مسجد الحرام منتهی شدند حکم دفاع و اعتداء بمثل برداشته میشود. «
و اگر از معاصی قبل از ثبوت حکم توبه کنند حکم حدّ هم برداشته میشود بلکه خداوند از کلیه معاصی آنها میگذرد و میآمرزد
علاوه بر اینکه مورد عنایات و رحمتهاي خود آنان را قرار میدهد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 193 ] ..... ص : 356
( وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ ( 193
(و با ایشان قتال کنید تا اینکه فتنه و فساد نابود شود و دین تنها براي خدا باشد، پس اگر از فتنه و فساد منتهی شوند پس تجاوز دیگر
نیست مگر بر ستمکاران) بعضی از مفسرین گفتهاند که این آیه ناسخ آیه قبل است که فرمود وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ و ابتداء بقتال را تجویز میکند و بعضی گفتند این آیه مؤکّ د آیه قبل است ولی این اقوال مورد اعتماد نیست و
ظاهر اینست که آیه ملاك امر بقتال و حکم جهاد را معین میکند که تا حدي لازم و جایز است که فتنه دفع شود و وقتی فتنه دیگر
نباشد حکم قتال مرتفع میگردد چنانچه قبلا متذکر شدیم که تشریع جهاد و دفاع براي دفع فتنه و قلع ماده فساد است بنا بر این آیه
صفحه 184 از 266
شریفه براي بیان سرّ همه جملات آیات سابقه است یعنی قتال با مشرکین و کفاري که با شما مقاتله میکنید و کشتن مشرکان و
اخراج آنان از بلاد مسلمین و مقاتله در مسجد الحرام در وقتی که آنها مقاتله کنند همه براي اینست که فتنه و فساد مرتفع و نابود
شود و دین خدا و توحید بر روي زمین ص: 357
مستقر گردد و بغیر این منظور و بعد از آنکه فتنه مرتفع شد موردي ندارد.
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَۀٌ حدّ مقاتله را که رفع فتنه است بیان میکند و مراد از فتنه همان معنی افساد و اضلال است که قبلا متذکر
شدیم نه خصوص شرك چنانچه گفتهاند بلکه شرك یکی از مصادیق آنست.
وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ این جمله ممکن است بیان جمله قبل باشد یعنی رفع فتنه باینست که همه در سایه دین خدا و ظلّ توحید بسر برند
و بسعادت دارین و فوز نشأتین نائل شوند.
و ممکن است حکمت دیگري براي تشریع جهاد و دفاع باشد که عبارت از بسط دین خدا و کلمه توحید است زیرا غرض اصلی از
خلقت بشر نیل بسعادت و تحصیل کمالات و تزکیه نفوس از اخلاق رذیله و اعمال سیئه است و این غرض جز در سایه دین الهی
تأمین نمیشود و جهاد یکی از عوامل اساسی و ارکان اجراء این منظور است چنانچه در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام روایت
» شده که فرمود
بنی الاسلام علی الخمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایۀ
و لام (للَّه) براي اختصاص است و ممکن است وجه اختصاص این باشد که دینی که مستند بخداست و خدا جعل فرمود، اسلام «
و نیز «2» و نیز میفرماید وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ «1» است چنانچه در آیۀ شریفه میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ
و ممکن است مراد این باشد که همه تحت لواي واحد که دین خداست وارد شوند و زیر «3» میفرماید وَ رَضِ یتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً
فرمان خدا و اوامر و نواهی او در آیند چنانچه در آیه دیگر میفرماید هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ
که مصداق اتمّ آن در دوره ظهور حضرت 1- سوره آل عمران آیه 17 «4» کُلِّهِ
-2 سوره آل عمران آیه 72
-3 سوره المائده آیه 5
-4 سوره التوبۀ آیه 33
ص: 358
بقیّۀ اللَّه آشکارا میگردد که فتنه و فساد و شرك از روي زمین برداشته میشود فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ پس اگر دست
از فساد برداشتند دیگر تجاوز و دشمنی با آنها نکنید، و احتیاجی نیست که عدوان بمعنی جزاء عدوان تفسیر شود چنانچه مفاد آیه
و آیه شریفه فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَیْکُمْ است که بیانش در آیه بعد بیاید و این نهی از «1» شریفه وَ جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثْلُها
عدوان نسبت بغیر ستمکاران است ولی نسبت بستمکاران و ظالمین باید از نظر عملشان با آنان عداوت نمود و محبت و رکون بآنها
» و در حدیث است که «2» حرام است چنانچه میفرماید وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ
من احبّ حجرا حشره اللَّه معه
سوره البقرة ( 2): آیه 194 ] ..... ص : 358 ] «
الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ
( الْمُتَّقِینَ ( 194
(ماه حرام در مقابل ماه حرام و حرمتها را برابري است پس کسی که بر شما تعدي کند بر او تعدي کنید بهمان اندازه که بر شما
صفحه 185 از 266
تعدي شده است و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است) الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ بعضی گفتند مراد از
شهر حرام در این آیه ماه ذي القعده است که اول اشهر حرم است و آن را ذي القعدة نامیدند چون در اینماه از جنگ و قتال قعود
مینمودند و حتی اگر کسی قاتل پدرش یا برادرش را میدید متعرض او نمیشد و در سال ششم هجرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم با جماعت اصحاب در این ماه براي حج بطرف مکّه رهسپار شدند تا بحدیبیه رسیدند کفار قریش اجتماع نمودند و مانع
شدند از اینکه حضرت وارد مکه شود و اعمال عمره 1- سورة الشوري آیه 42
-2 سوره هود آیه 115
ص: 359
و حج را بجا آورد حضرت باصحابه در همانجا قربانیها را نحر نموده و با مشرکین مصالحه نمودند که سال دیگر براي انجام مناسک
حج برگردند و این سال را، عام الحدیبیه گفتند، پس در سال هفتم در همین ماه بمکه با اصحاب تشریف آورده و قضاء عمره سال
الشَّهْرُ الْحَرامُ » گذشته را بجاي آوردند و خداوند این ذي القعده را بازاء آن ذي القعده قرار داده و بجاي آن قبول نموده فرمود
و بعضی گفتند مراد قتال مسلمین با کفار در ماه حرام است که اگر بازاء قتال آنان با مسلمین باشد جائز است و مانعی « بِالشَّهْرِ الْحَرامِ
ندارد ولی ابتداء بقتال با مشرکین در شهر حرام جایز نیست چنانچه ابتداء بقتال آنان در مسجد الحرام روا نبود ولی اگر آنان بقتال
ابتداء مینمودند مقاتله با آنان مانعی نداشت.
وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ حرمات جمع حرمۀ است و مراد از حرمات حرمت مسجد الحرام و حرمت شهر حرام و حرمت در حال احرام
است که در حال احرام و در شهر حرام و در مسجد الحرام قتال جایز نیست مگر بعنوان قصاص یعنی اگر آنها احترام حرمات را
هتک نمودند شما هم قصاص کنید.
و در اخباري که در برهان روایت شده دارد که سؤال میکنند آیا مسلمانان ابتدا بقتال مشرکین در شهر حرام مینمودند؟
میفرماید وقتی مشرکین مقاتله با مسلمانان را در ماه حرام حلال دانستند و حرمت ماه حرام را مراعات ننمودند قتال با آنها رواست.
و همچنین رومیها که بماه حرام عقیده ندارند اگر در ماه حرام با مسلمین مقاتله نمودند جایز است با آنها قتال کنند و نیز دارد که
اگر کسی شخصی را کشت و بحرم پناه آورد نمیشود او را قصاص نمود ولی باید او را طعام و آب نداد و با او معامله ننمود تا از
حرم خارج شود و حدّ بر او جاري گردد، ولی اگر در ص: 360
داخل حرم مرتکب قتل شد در همانجا حدّ بر او جاري شود و بهمین آیه متمسک شدهاند.
فَمَنِ اعْتَدي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَیْکُمْ یعنی مماثلت در قصاص شرط است و این حکم عام است و اختصاص بقتال
در اشهر حرم ندارد چنان که در آیه دیگر میفرماید أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ
بلکه اختصاص بجراحات هم ندارد نسبت باموال هم جاري است اگر داراي مثل است بمثل، و اگر قیمت است «1» الْجُرُوحَ قِصاصٌ
بقیمت تقاص میشود.
و تعبیر به فَاعْتَدُوا براي رعایت مماثلت است و اگر نه اعتداء دوم در حقیقت اعتداء نیست بلکه جزاء اعتداء است چنانچه در آیه
که دومی سیئه نیست بلکه جزاء سیئه است وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ امر «2» دیگر میفرماید وَ جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثْلُها
بتقوي بعد از امر باعتداء بمثل باین لحاظ است که از تجاوز و زیاده روي در قصاص خودداري شود و بعدا هم گوشزد میفرماید که
اگر کسی ملازم تقوي باشد خداوند یار و ناصر اوست و او را حفظ میفرماید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 195 ] ..... ص : 360
( وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ( 195
صفحه 186 از 266
(و در راه خدا انفاق کنید و بدستهاي خودتان خود را بهلاکت نیندازید و نیکو کاري کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد) وَ
أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ انفاق در راه خدا شامل مصارفی که در طریق عبادت خدا 1- سوره مائده آیه 49
-2 سوره شوري آیه 38
ص: 361
صرف میکند میگردد مانند بذل جان در راه جهاد و صرف قوي در قضاء حوائج مؤمنین و سایر عبادات و صرف مال در مصارف
واجبه و مستحبه و تعلیم علم ببندگان خدا و سایر مواردي که اطلاق انفاق و عنوان عبادت بر آن صادق است و در اول سوره در
و یکی از موارد لازم انفاق، انفاق مال در راه جهاد با دشمنان «1» ذیل آیه مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا موارد آن را متذکر شدیم
اسلام و اعلاء کلمه حق است و بعضی انفاق در این آیه را به این مورد اختصاص دادهاند ولی امر در اتفقوا براي مطلق طلب از
واجب و مستحبّ است و آیه عامّ و این مورد یکی از مصادیق آن میباشد.
وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ القاء بمعنی انداختن و مفعول آن محذوف و باء بایدیکم براي سببیت و تعبیر بایدیکم اشاره به اینکه
از روي اختیار خودتان چنین نکنید یعنی لا تُلْقُوا انفسکم بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَ ۀِ بدست خودتان خود را بمهلکه نیندازید و مراد از
تهلکه اعم از هلاکت دنیوي و اخروي است و مراد از القاء بتهلکه اقدام بهر عملی است که موجب وقوع در هلاکت انسان یا ترك
عملی که باعث هلاك آدمی گردد مثلا عملی که مریض انجام دهد و باعث زیادتی مرض یا موت او گردد مانند پرهیز نکردن و
خوردن خوراکهایی که براي مرض او مضر است و یا اینکه معالجه نکند و دارو استعمال ننماید و باین سبب موجب هلاکت خود
گردد، هر دو القاء در تهلکه میباشد.
و در مقام جهاد اگر اقدام بجهاد و صرف مال در راه جهاد نکنند تا دشمن مسلط شود و بهلاکت بیفتند القاء بتهلکه است و بسا
مواردي که باید ساکت و صامت بود و تقیه نمود و اقدام بجهاد ننمود اگر اقدام کند و باعث هلاکت گردد القاء بتهلکه است، و
[.....] همچنین در مورد انفاقات مالی اگر بخل ورزد و حقوق واجبه 1- مجلد اول ص 210
ص: 362
را نپردازد و باعث شکنجه و بتنگ آمدن فقراء و طغیان آنان گردد و هلاکت خود را سبب شود و یا تمام مال خود را صرف کند
که قدرت بر نفقه خود و- واجب النفقهاش نداشته باشد، همه اینها القاء بتهلکه است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ لا تَجْعَلْ
و توهم نشود که این ایثار است بلکه ایثار بذل مال است «1» یَدَكَ مَغْلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
بحدي که بواجبات لطمه نزند چنانچه قبلا تذکر دادهایم.
و دلیل بر این عموم اطلاق خود آیه است که اقتضاء عموم میکند و اخباري که در ذیل آیه روایت شده مانند حدیثی که از کافی
» مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود
لو انّ رجلا انفق ما فی یدیه فی سبیل اللَّه ما کان احسن و لا اوفق أ لیس یقول اللَّه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان اللَّه
یحب المحسنین یعنی المقتصدین
و همین مضمون از عیاشی از آن حضرت روایت شده. «
و از ابن بابویه مسندا از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:
طاعۀ السلطان واجبۀ و من ترك طاعۀ السلطان فقد ترك طاعۀ اللَّه و دخل فی نهیه یقول اللَّه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکۀ »
» و از حذیفه روایت شده که در تفسیر این جمله «
قال هذا فی النفقه
» و در بعض نسخ «
صفحه 187 از 266
هذا فی التقیۀ
روایت شده علاوه بر اینکه عمل رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدي شاهد بزرگی بر این معنی است چنانچه رسول «
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حدیبیه با مشرکین صلح نمود و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام 25 سال با خلفاء با مسالمت
رفتار نمود و حضرت حسن علیه السّلام با معاویه صلح نمود و سایر ائمه نیز با خلفاء جور زمان خود با تقیه رفتار میکردند و همه از
اینجهت بود که اگر اقدام بمبارزه علیه آنان مینمودند موجب هلاکت خود و عدهاي از دوستان خود میگردید ولی زمان 1- سوره
اسراء آیه 31
ص: 363
سید الشهداء چون یزید در مقام امحاء دین اسلام حتی ظواهر آن بود و بر هر تقدیر میخواست سید الشهداء را بقتل برساند چه اقدام
کند و چه ساکت نشیند آن حضرت چاره جز قیام نداشت و همان قیام بود که اساس خلافت بنی امیه را مضمحل و نابود ساخت و
آن حضرت مرگ با شرافت را بر قتل با ذلت ترجیح داد.
وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ احسان بمعنی نفع رسانیدن بغیر است و با حسن فرق دارد زیرا در حسن لازم نیست که خوبی بغیر
برسد بلکه نفس فعل که نیکو باشد اطلاق حسن بر آن میشود مثلا عذاب کفار و معاندین در روز قیامت یا استیفاء دین از مدیون یا
اجراء حدود حسن است لکن احسان نیست.
و چنانچه در حدیث مروي از کافی گذشت محسنین بمقتصدین تفسیر شده و از این بیان معلوم میگردد که مجرد ایصال نفع بغیر
احسان نیست بلکه فعل هم باید داراي حسن باشد، هم از جهت فاعل که قبح عقلی یا ذمّ شرعی نداشته باشد و هم از جهت قابل که
محل قابلیت احسان داشته باشد، و گرنه:
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاري بود بر گوسفندان
[سوره البقرة ( 2): آیه 196 ] ..... ص : 363
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِ رْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ
أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَۀٌ مِنْ صِ یامٍ أَوْ صَدَقَۀٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِ یامُ
ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَۀٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
( شَدِیدُ الْعِقابِ ( 196
ص: 364
(و حج و عمره را براي خدا باتمام رسانید پس اگر از اتمام باز داشته شوید، بر شماست آنچه از قربانی میسر میشود و سرهایتان را
نتراشید تا اینکه قربانی بجاي خود برسد، پس اگر کسی از شما مریض شد، یا آزاري باو از جهت سرش باشد، رواست که سر
بتراشد و فدیه و عوضی که عبارت از روزه یا صدقه یا کشتن گوسفندي است انجام دهد، و هر گاه ایمن شوید پس هر که بواسطه
عمره متمتع شود تا زمانی که براي حج آماده میگردد، بر اوست آنچه از قربانی میسر میشود، پس اگر قربانی براي او میسر نشد بر
اوست روزه گرفتن سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که برمیگردد این ده روز کامل است، این حکم براي کسانی است که
اهلشان در مسجد الحرام حاضر نیستند و از خدا بپرهیزید و بدانید که خداوند عذاب او سخت است) وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ یعنی
اعمال حج و عمره را براي خدا باتمام رسانید و اعمال حج عبارت است از:
نیّت- احرام، وقوف عرفات و مشعر، رمی جمرة عقبی، ذبح، حلق، طواف حج، نماز طواف، سعی صفا و مروه، بیتوته در منی، شب
یازدهم و دوازدهم رمی جمرات ثلاث روز یازدهم و دوازدهم، طواف نساء و نماز طواف.
صفحه 188 از 266
و اعمال عمره عبارت است از: نیّت، احرام، طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه، تقصیر، طواف نساء و نماز طواف.
از اول ظهر عرفه تا غروب شرعی است. « و وقوف عرفات » داراي سه کار واجب است: نیّت، پوشیدن لباس احرام و تلبیه « احرام » امّا
از اول طلوع فجر روز عید تا طلوع آفتاب است. « و وقوف مشعر »
کشتن شتر و یا گاو و یا گوسفند در روز عید است. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، « و ذبح » در روز عید است « و رمی جمره عقبی »
ج 2، ص: 365
عبارت از هفت دور، « و طواف حج » . سر تراشیدن یا شارب زدن یا ناخن گرفتن روز عید است و احوط سر تراشیدن است « و حلق »
دور خانه گردیدن است که ابتداء و انتهاء آن حجر الاسود میباشد و شانه چپ باید رو بخانه باشد و از حدّ مطاف خارج نشود و
حجر اسمعیل هم داخل بیت است و وقت آن روز عید یا روز یازدهم یا دوازدهم است.
عبارت از « و سعی صفا و مروة » . دو رکعت است که خلف مقام ابراهیم یا دو طرف آن پس از طواف گزارده میشود « و نماز طواف »
هفت مرتبه از صفا بمروه رفتن و از مروه بصفا آمدن است که ابتداء بصفا شود و بمروه منتهی گردد یعنی چهار مرتبه از صفا بمروه
در منی از اول شب تا بعد از « و بیتوته » . و سه مرتبه از مروه بصفاست و آن بعد از طواف و نماز طواف در یکی از این سه روز است
اولی و وسطی و عقبی « و رمی جمرات » . نصف شب یازدهم و دوازدهم است و در بعض موارد شب سیزدهم نیز باید ضمیمه شود
مثل طواف « و طواف نساء » بترتیب روز یازدهم و دوازدهم و در بعض موارد سیزدهم است که هر جمره را هفت ریگ بترتیب بزنند
حج و نمازش نیز مانند نماز طواف حج است.
و اما واجبات عمره همه آنها مانند واجبات حجّ است و تنها تقصیر در عمره زدن شارب یا گرفتن ناخن است و حلق یعنی سر
را « للَّه » تراشیدن در عمره نیست و همه این اعمال عبادت و باید از روي نیّت و قصد قربت و خلوص باشد از اینجهت در آیه قید
ذکر فرموده بعلاوه نیت مجموع من حیث المجموع بعنوان حج و عمره هم لازم است.
و حج سه نوع است: حج قرآن که با عمره مقرون است و حج افراد که بدون عمره است و حج تمتع که بر اغلب کسانی که از بلاد
دور بمکه میآیند ص: 366
مطابق مذهب جعفري واجب است و شرح آن در ذیل آیه بیان میشود:
فَإِنْ أُحْصِ رْتُمْ احصار بمعنی منع و جلوگیري است و در اینکه حصر و احصار بیک معنی است و یا اینکه متفاوت است اختلاف شده
و ظاهرا تفاوت دارد مانند حبس و احباس و قتل و اقتال و فرق آن از لحاظ مباشرت و تسبب است، که در (حصره و حبسه) فاعل
محصر و محبس مسبّب است یعنی فاعل سبب حصر و حبس شده. « احصره و احبسه » مباشر حابس و حاصر است و در
و احصار دو قسم است: یک قسم بواسطه مرض و خوف از دشمن و امثال اینهاست که پس از احرام نمیتواند مشرف شود و اعمال
حج را انجام دهد، قسم دوم بواسطه منع دشمن یا ظالم است که نمیگذارد حاج بروند و حکم این دو قسم مختلف است، در قسم
اول باید هدي را بفرستند تا در محل آن ذبح کنند و وقتی هدي بمحل خود رسید از آن احرام محل میشوند و محل هدي مکه است
اگر احرام عمره باشد، و منی است و آنهم در روز عید اگر احرام حج باشد، و در قسم دوم همانجایی که ممنوع شدهاند هدي را
ذبح کنند.
فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ یعنی آنچه از هدي میسر میشود و مخیّر است بین قربانی نمودن شتر یا گاو و یا گوسفند.
وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَ کُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ یعنی از احرام محل نشوید تا هدي بجایش برسد و محل شدن از احرام حج بحلق رأس
یعنی سر تراشیدن است و از احرام عمره بتقصیر یعنی شارب زدن یا ناخن گرفتن است و محل هدي چنان که ذکر شد در قسم اول
مکه و منی و در قسم دوم همانجایی است که ممنوع شدهاند و این کنایه از اینست که تا نحر یا ذبح در محل مقرر واقع نشود از
لباس احرام بیرون نشوید و محرمات احرام باقیست.
صفحه 189 از 266
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذيً این جمله تفریع بر جمله قبل و استثناء ص: 367
از آنست یعنی کسی که نمیتواند صبر کند تا هدي فراهم شود و بمحل رسیده ذبح شود و سپس سر بتراشد بواسطه مرضی که در سر
دارد یا رنجی که از هوامّ مانند شپش و نحو آن میبرد و ناچار باید سر را بتراشد.
فَفِدْیَۀٌ مِنْ صِ یامٍ أَوْ صَدَقَۀٍ أَوْ نُسُکٍ چنین کس باید عوض هدي فدیه دهد و آن عبارت از سه روز روزه یا اطعام شش نفر مسکین یا
قربانی نمودن یک گوسفند است اگر چه در غیر محل باشد چنانچه از طریق سنت رسیده است.
فَإِذا أَمِنْتُمْ یعنی هر گاه احصار برطرف شد به اینکه اصلا منعی نباشد نه از جهت مرض و نه خوف و نه مانع دیگر، و یا اگر منعی
بوده برداشته شود.
فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَ جِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ این قسمت راجع بحج تمتع است و واجب است بنا بر مذهب شیعه بر هر که
دوازده میل یا هیجده میل (بنا بر قول دیگر) از جمیع اطراف مکّه دور باشد و همین است مفاد ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِ رِي
الْمَسْجِدِ الْحَرامِ چنانچه میآید و حج تمتعش گفتند براي اینکه پس از احرام عمره و انجام اعمال آن تقصیر میکند و محل میشود و
بسیاري از محرمات احرام بر او حلال میگردد و بآنها متمتع و بهرهمند میگردد و سپس احرام دیگري براي حج میبندد و باعمال حج
مشغول میشود بنا بر این مفاد آیه اینست که پس هر کس بواسطه عمرة (یعنی اتمام اعمال آن و محل شدن از آن) متمتع بشود و
بسوي اعمال حج برود، بر اوست آنچه از قربانی میسّر شود یعنی مخیر است بین قربانی نمودن شتر و گاو و گوسفند و محل آن منی
و وقت آن روز عید اضحی بعد از رمی جمره عقبی و قبل از سر تراشیدن است فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِ یامُ ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَۀٍ إِذا
رَجَعْتُمْ این راجع بغیر مورد احصار است و متفرع بر حکم قربانی و استثناء از آنست یعنی کسی که مشرف شد و اعمال حج را بجاي
آورد ولی هدي یعنی شتر و گاو و گوسفند نیافت یا ص: 368
از آن جهت که پیدا نمیشد و یا متمکن نبود باید عوض قربانی ده روز روزه بگیرد که سه روزش در ایام حج است که قبل از عید
اضحی در مکّه و یا بعد از آن در منی باشد و این یکی از مواردي است که روزه گرفتن بر مسافر جایز است و لو قصد اقامت نداشته
باشد و هفت روز هنگامی است که بوطنش مراجعت میکند.
تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ یعنی این سه روز روزه در ایام حج و هفت روز در مراجعت نزد خدا عمل واحدي محسوب میشود که کامل است
و کفایت از بدل بودن از قربانی مینماید و در ثواب با آن یکسان است.
ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِ رِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ یعنی این حکم تمتع مختص است بکسانی که در مکه و اطراف آن نیستند و تنها
براي کسانی است که دور از مکه باشند چنانچه ذکر شد.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ در اطاعت اوامر الهی و ترك نواهی آن بکوشید و بدانید که خداوند عذاب او سخت است
نسبت بکسانی که او را مخالفت کنند و مرتکب معصیت او شوند.
احکام حج و عمره و فروع آن بسیار است که در کتاب حج و عمره در فقه متعرض میشوند و چون غرض در اینجا تفسیر « تنبیه »
اجمالی آیات بود لذا باین مقدار اکتفاء شد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 197 ] ..... ص : 368
الْحَ جُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ
( الزَّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ ( 197
(زمان حج ماههاي معلومی است پس کسی که در این ماهها حجّ را بر خود واجب ص: 369
کند در آن موقع باید از جماع و فسق و جدال بپرهیزد و آنچه از خوبی بجاي میآورد خداوند آن را میداند و توشه بردارید و همانا
صفحه 190 از 266
بهترین توشه تقوي است، و اي صاحبان عقول خدا را نگهدارید) الْحَ جُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ یعنی (اشهر الحج اشهر معلومات) ماههاي
حج ماههاي معلومی است و در اخبار بسیار اشهر معلومات بماه شوال و ذي القعده و ذي الحجه و در بعضی از آنها بشوال و ذي
القعده و دهه اول ذي الحجه تفسیر شده و در جمع بین این دو دسته اخبار گوئیم چون دسته دوم نصّ در دهه اول ذي الحجه و دسته
اول ظاهر در مطلق ذي الحجه است و نص مقدم بر ظاهر میباشد لذا باید دسته دوم را اتخاذ نمود چنانچه فتاوي علماء شیعه بر
آنست.
و مراد اینست که احرام براي عمره تمتع بمذهب شیعه و براي حج بمذهب جمیع در غیر این سه ماه جایز نیست اگر چه اعمال حج
مخصوص بایام حج است و بعضی از آنها بعد از عید قربان در ایّام تشریق است مانند بیتوته در منی و رمی جمرات ثلاث.
و اطلاق شهر بر بعضی از شهر مانعی ندارد چنانچه گفته میشود صلوة الجمعۀ و صلوة العیدین در صورتی که تمام روز جمعه و تمام
روز عیدین وقت نماز نیست بلکه بعض از آنها وقت نماز است.
و جایز است براي عمره مفردة در ماه رجب محرم شوند.
فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ یعنی (اوجب علی نفسه الحج) کسی که در این ماهها حج را بر خود واجب گرداند به اینکه محرم شود بعمره
تمتع بنا بر مذهب شیعه و محرم شود براي حج بنا بر مذهب جمیع، که بمجرد احرام حجّ واجب میگردد. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 370
فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِ دالَ فِی الْحَ جِّ رفث بمعنی جماع است چنانچه در آیات صوم در ذیل أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَۀَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی
نِسائِکُمْ گذشت و یکی از محرمات احرام است و در بعضی اخبار ملاعبۀ و مواعده و نظر را هم بجماع ملحق نمودهاند و فتاوي علماء
اعلام نیز بر طبق آن هست.
که فاسق بمعنی کاذب است و در بعضی «1» و فسوق در اخبار بکذب تفسیر شده و استشهاد فرمودهاند بآیه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ
» اخبار سبّ که بمعنی دشنام است بکذب ملحق کردهاند طبق حدیث نبوي
سباب المؤمن فسوق
و بعضی تنابز بالقاب یعنی بالقاب زشت یکدیگر را نخوانند هم ملحق نمودهاند بدلیل آیه شریفه بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ «
و بعضی مطلق معاصی را که موجب فسق میشود ملحق نمودهاند، و البته معلوم است که معاصی مطلقا حرام است و در حال «2»
و جدال در اخبار بگفتن لا و اللَّه و بلی و اللَّه تفسیر «3» احرام حرمت آنها آکد است چنانچه در شهر رمضان حرمت آنها آکد است
شده و در بعضی اخبار مفاخرت را هم بآن ملحق نمودهاند و مقصود از ذکر فی الحج) اینست که مادامی که محرم است نباید این
کارها را بجا آورد چه محرم بحج قرآن باشد یا افراد یا تمتع بنا بر مذهب شیعه، بلکه بعضی از محرمات آن تا بعد از نماز طواف
نساء بحرمت باقی است مانند جماع و محرمات احرام مطابق اخبار و فتاوي علماء و رعایت احتیاط سی چیز است:
-1 صید صحرایی 2- جماع 3- تقبیل 4- نظر از روي شهوت 5- عقد 6- شاهد عقد شدن 7- اقامه شهادت 8- استمناء 9- استعمال
طیب (بوي خوش) 1- سوره حجرات آیه 5
-2 سوره الحجرات آیه 10
-3 چنانچه در مجمع روایت کرده (ینبغی لک ان تقید لسانک فی رمضان لان لا یفسد صومک)
ص: 371
-10 لبس مخیط (لباس دوخته پوشیدن) 11 - سرمه کشیدن 12 - نظر در آینه 13 - پوشانیدن ظاهر پا بجوراب و نحو آن 14 - فسوق
- (چنانچه ذکر شد) 15 - سبّ مؤمن 16 - مفاخرت 17 - جدال (چنانچه گذشت) 18 - کشتن جانوران بدن 19 - انداختن آنها 20
- انتقال آنها از موضعی بموضع دیگر بدن 21 - زینت بانگشتري 22 - زیور براي زنها 23 - تدهین (روغن مالی) 24 - اخراج خون 25
صفحه 191 از 266
ناخن گرفتن 26 - کندن دندان 27 - کندن گیاه حرم 28 - زیر سایه در راه رفتن 29 - قطع درخت حرم 30 - لبس سلاح، و تفصیل هر
یک و کفاره آنها مربوط بکتب فقه است.
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ تمام کارهاي نیک شما نزد خدا محفوظ است و جزاي خیر بشما خواهد داد و به نتیجه آن خواهید
وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوي زاد بمعنی ما یحتاجی است که «1» رسید چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ
مسافر براي سفر همراه خود میبرد و در فارسی از آن بتوشه تعبیر میکنند و در آیه مراد توشه است که براي سفر آخرت لازم است از
اخلاق فاضله و اعمال صالحه و همه عبادات از واجبات و مستحبات، نه اینکه مراد توشه سفر حج باشد چنانچه بعضی از مفسرین
توهم کردهاند زیرا با جمله قبل و بعد از آن تناسب ندارد، و بهترین توشهها براي سفر آخرت تقوي است یعنی ترك معاصی و اتیان
واجبات که هیچ عبادتی افضل از آن نیست چنانچه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در خطبه شعبانیه فرمود:
افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه »
بلکه نصّ همین آیه بر اثبات افضلیت آن کافی است. «
وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ بعد از آنکه اهمیت تقوي را بیان نمود صاحبان 1- سوره زلزال آیه 8
ص: 372
خرد را مخاطب قرار داده و بالتزام بتقوي امر میکند اشاره به اینکه لازمه عقل و خرد التزام بتقوي است و عقل است که انسان را
» باطاعت اوامر الهی و ترك نواهی او وامیدارد چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان
» سپس راوي میپرسد پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ حضرت میفرماید «
«1» « تلک النکراء، تلک الشیطنۀ و هی شبیهۀ بالعقل و لیست بالعقل
و الباب جمع لبّ است و اصل لبّ خالص از هر چیزي است و عقل را لبّ گفتند زیرا خاصه حقیقت انسان در مرحله جسمانی و
روحانی است و براي درك اهمیت عقل به کافی کتاب العقل و الجهل مراجعه شود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 198 ] .... ص : 372
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْ لًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْ تُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ
( مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ ( 198
(بر شما بزه نیست که فضلی از جانب پروردگارتان طلب کنید (تحصیل معاش کنید) پس هنگامی که از عرفات کوچ کردید نزد
مشعر الحرام خداي را یاد کنید، و او را یاد کنید چنانچه شما را راهنمایی نمود و اگر چه شما پیش از آن از گمراهان بودید) لَیْسَ
عَلَیْکُمْ جُناحٌ جناح بمعنی بزه و گناه است یعنی گناهی بر شما نیست و ضرري باعمال حج شما نمیزند.
أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ابتغاء فضل یعنی طلب روزي و تحصیل معاش 1- کتاب العقل و الجهل ص 11 حدیث 3
ص: 373
از طریق کسب و تجارت و نحو اینها چنانچه در سوره جمعه میفرماید فَإِذا قُضِ یَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ
و روزي و آنچه از راه کسب و تجارت و سایر طرق مشروعه بدست میآید به فضل از جانب پروردگار تعبیر نموده زیرا آنچه به «1»
بندگان از طریق اسباب میرسد مانند تجارت، صنعت، زراعت و امثال اینها در حقیقت از جانب پروردگار است و فیّاض علی
الاطلاق و مسبب الاسباب ذات اقدس حق تبارك و تعالی است.
فَإِذا أَفَضْ تُمْ مِنْ عَرَفاتٍ افاضۀ بمعنی کوچ کردن بالاجتماع است یعنی هنگامی که دسته جمعی از عرفات حرکت کردید، که پس از
صفحه 192 از 266
وقوف بعرفات که رکن اعظم حج است و واجب است بر تمام حجاج که از اول زوال روز عرفه تا مغرب شرعی در صحراي عرفات
وقوف کنند باید مجتمعا از آنجا براي مشعر حرکت نمایند بلکه مستحبّ است نماز مغرب را تأخیر انداخته و با نماز عشاء بیک اذان
و 2 اقامه بدون فاصله در آنجا بجاي آورند.
و در وجه تسمیه این روز بعرفه و این مکان بعرفات مفسرین وجوهی ذکر کردهاند که بعضی آنها از نظر شیعه مردود است مانند
اینکه حضرت ابراهیم در این روز و در این مکان شناخت که خواب او راجع بذبح اسمعیل رحمانی است و برخی دیگر مدرك
معتبري ندارد و بمناسبت معنی لغوي آن ذکر شده است و آنچه بنظر میرسد و شاید از میان وجوه بواقع اقرب باشد اینست که
مناسک حج از زمان حضرت ابراهیم و اسمعیل و همچنین در میان بنی اسمعیل تا ظهور پیغمبر اسلام معمول بوده و از زمان پیغمبر
اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الی الان و تا قیامت معمول خواهد بود و اسامی این روزها و مواضع، بمناسبت اعمال و مناسکی
است که در آن روز یا در آن موضع بجا آورده میشود و چون حاج از اطراف عالم بطور پراکنده 1- سوره جمعه آیه 8
ص: 374
براي اعمال حج حرکت میکنند و اولین اجتماع آنها در یک محل معین در روز عرفه و صحراي عرفات است و در این روز و در آن
محل با یکدیگر آشنایی پیدا میکنند آن روز را عرفه و آن صحرا را عرفات گفتند و شاید تعبیر بجمع از آن جهت است که این
مکان وسیع است و هر دسته در گوشه مجتمع شده و با هم آشنا میشوند.
فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ امر بذکر امر مستحبی است ولی وقوف بمشعر واجب و یکی از ارکان حج است که تا طلوع آفتاب
روز عید باید در آنجا وقوف کنند و این مکان را مزدلفه نیز مینامند.
و تعبیر « یسمّی کل موضع للمنسک مشعرا » و تسمیه بمشعر باین مناسبت است که محل عبادت است و در مجمع البحرین دارد که
بمشعر الحرام براي اینست که داخل در حدّ حرم است بخلاف عرفات که خارج از حدّ است و تسمیه بمزدلفه براي اینست که در
آنجا تقرب بعبادت میجویند و یا براي اینکه آن مکان نزدیک بمعنی و مکه است اگر از زلفی بمعنی قرب و نزدیکی باشد و یا براي
اینست که شب در این مکان میمانند اگر از زلفا من اللیل باشد.
وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ هم چنان که خداوند شما را بدین اسلام و طرق وصول بهشت و احکام و معالم دین و بالاخص مناسک حج
هدایت فرمود شما نیز او را یاد کنید و شکرانه این نعمت بزرگ را بجاي آورید.
وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ و شما قبل از اسلام و پیش از تعلیم معالم آن از گمراهان بودید و نه متدین بدین حق و نه متنسک
بمناسک آن بودید و عبادت شما در مسجد الحرام عبادت بت و صفیر و کف بر کف زدن بود چنانچه در آیه دیگر میفرماید: ما
-1 سورة انفال آیه 35 «1» کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَۀً
ص: 375
[سوره البقرة ( 2): آیه 199 ] .... ص : 375
( ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 199
(پس حرکت کنید از همانجایی که مردم حرکت میکنند و از خدا طلب مغفرت کنید محققا خدا آمرزنده و بخشنده است) در این
آیه از دو جهت بین مفسرین اختلاف شده یکی از اینجهت که افاضه در این آیه همان افاضه از عرفات بمشعر است و یا افاضه از
مشعر بمنی بعد از افاضه از عرفات بمشعر است.
دیگر اینکه مراد از ناس چه کسانی هستند زیرا آنان مسلما غیر از مخاطبین بخطاب افیضوا میباشند مشهور بین مفسرین اینست که
قریش بواسطه بزرگ دانستن خود از حرم بعرفات نمیرفتند و میگفتند ما اهل حرمیم و از آن بیرون نمیرویم و چون مردم از عرفات
صفحه 193 از 266
بمشعر میآمدند اینان از مشعر بمنی میرفتند.
و در این آیه خداوند آنها را امر میکند که مانند سایر مردم در عرفات توقف نموده و از آنجا مجتمعا بمشعر کوچ کنید و قریب باین
معنی از کافی و تهذیب از حضرت صادق از حضرت باقر (ع) از جابر در ذکر حج رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت
» ، شده جز اینکه ناس در آن حدیث بحضرت ابراهیم و اسمعیل و اسحاق و انبیاء بعد از آنها تفسیر شده و عبارت حدیث اینست
ثم غدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الناس معه و کانت قریش تفیض من المزدلفۀ و هی جمع و یمنعون الناس من ان یفیضوا منها.
فاقبل رسول اللَّه و قریش ترجو ان تکون افاضته من حیث کانوا یفیضون، فانزل اللَّه علیه ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروا
اللَّه یعنی ابراهیم و اسمعیل و اسحاق فی افاضتهم و من کان بعدهم الحدیث
و از این حدیث هر دو مورد اختلاف روشن میشود زیرا افاضه در این آیه را همان افاضه از عرفات بمشعر بیان میفرماید و مراد از «
ناس حضرت ابراهیم و اسمعیل ص: 376
و اسحق و انبیاء بعد از آنها را میداند.
و بنا بر این اشکال میشود که افاضه از عرفات در آیه قبل ذکر شده و چرا در این آیه با ثمّ که دلالت بر تراخی میکند تکرار شده؟
قد روي اصحابنا ان هاهنا تقدیما و تأخیرا تقدیره فلیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا » در مجمع البیان از این اشکال چنین پاسخ داده
من ربکم ثم افیضوا من حیث افاض الناس ... فاذا افضتم من عرفات ..
و بعضی گفتند ثمّ براي ترتیب در ذکر است و آیه اول افاضۀ از عرفات را بیان فرموده و در این آیه اگر چه امر بهمان افاضه است
ولی مستفاد از آن، نهی از افاضه مانند افاضه قریش است.
وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ از خداي در عرفات و سایر موارد طلب آمرزش کنید زیرا خدا آمرزنده و صاحب رحمت است و
معنی استغفار و غفور و رحیم در اول سوره گذشت.
[سوره البقرة ( 2): آیه 200 ] ..... ص : 376
فَإِذا قَ َ ض یْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ
(200)
(پس هر گاه اعمال حج را بجاي آوردید خدا را یاد کنید چنانچه پدرانتان را یاد میکردید یا بهتر و بیشتر از آن، و بعضی از مردم
کسانی هستند که میگویند پروردگار ما در دنیا بما عطا کن، و براي اینان در آخرت بهره نیست) فَإِذا قَ َ ض یْتُمْ مَناسِکَکُمْ فعل قضی
و بمعنی امر مانند وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ «1» در قرآن بر معانی اطلاق شده: بمعنی خلق و صنع مانند فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ
و بمعنی 1- سوره فصلت آیه 11 «3» و بمعنی اعلام مانند وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ «2»
-2 سوره اسراء آیه 24
-3 سوره اسراء آیه 4
ص: 377
و بمعنی اتمام و بپایان رسانیدن مانند فَلَمَّا قَضی مُوسَی «2» و بمعنی فعل مانند فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ «1» حکم مانند وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ
و در این آیه نیز بهمین معنی استعمال شده است یعنی هنگامی که اعمال حج را انجام دادید و مناسک جمع منسک، اسم «3» الْأَجَلَ
مکان بمعنی محل نسک است که عرفات، مشعر منی، و مکه باشد و یا مصدر میمی و بمعنی فعل عبادت است و اصل نسک بمعنی
عبادت میباشد.
فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ در تفسیر این قسمت از آیه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:
صفحه 194 از 266
انّهم کانوا اذا فرغوا من الحج یجتمعون هناك و یعدون مفاخر آبائهم و مآثرهم و یذکرون ایامهم القدیمۀ و ایادیهم الجسیمۀ فامرهم »
اللَّه ان یذکروه مکان ذکرهم آبائهم
و بعضی گفتند مراد از ذکر خدا در اینجا تکبیرات وارده عقب پانزده نماز در منی است که از ظهر روز عید تا صبح سیزدهم باشد و
بعضی گفتند مراد ذکر نعم و آلاء الهی است و شکر بر آنها است و بهتر تعمیم است أَوْ أَشَ دَّ ذِکْراً بلکه سزاوار است که ذکر خدا
بیشتر و بهتر از ذکر پدران، و مناسب جلال و نعمتهاي او باشد زیرا نعم الهی اعظم و آلاء او اکثر است حتی مفاخر و مآثر آباء شما
نیز یکی از تفضلات خداوند نسبت بشما و آباء شما است.
فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا بعضی از مردم هستند که تمام هم آنان زخارف دنیا از مال و جاه و ریاست آنست و نظري
بآخرت نداشته و از آن اعراض نمودهاند. 1- سوره مؤمن آیه 21
-2 سوره طه آیه 75
[.....] -3 سوره قصص آیه 29
ص: 378
وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ براي این دسته از مردم بهره و نصیبی در آخرت نیست، زیرا فیوضات و نعم الهی در آخرت براي
کسانی است که در دنیا قابلیت و استعداد آنها را در خود فراهم نموده و باصطلاح در اینجا بذر افشانده باشند تا در آنجا از ثمره آن
برخوردار شوند ولی کسانی که توجهی بآخرت نداشته بلکه اعتقاد بآن ندارند البته بهره براي آنان در آنجا نخواهد بود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 201 ] ..... ص : 378
( وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَۀً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَۀً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ( 201
(و بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند پروردگار ما در دنیا بما خیر عطا کن و در آخرت بما خیر عطا فرماي و ما را از عذاب
آتش حفظ نماي) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ یعنی بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند و این دسته از مؤمنین و معتقدین بروز جزاء و
مثوبات اخروي میباشند.
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَ نَۀً ایتاء و اعطاء متقارب المعنی است ولی اتی ثلاثی ایتاء بمعنی جاء و عطا ثلاثی اعطاء بمعنی تناول است و
ممکن است ایتاء در معنی تقریب بعید و ایجاد معدوم استعمال گردد ولی اعطاء در بذل موجود بکار برده شود و حسنۀ بمعنی فعل
خیر است در مقابل سیئۀ که بمعنی فعل شرّ است و هر گاه حسنه و حسنات بعبد نسبت داده شود عبارت از عبادات و طاعات او از
واجبات و مستحبات است و سیئات عبارت از گناهان و محرمات اوست، و هر گاه حسنه بخدا نسبت داده شود عبارت از اعطاء
نعمت و فضل و مرحمتی است که از او نسبت ببنده میشود، و سیئۀ نیز اطلاق میشود بر بلیات و مصائبی که از جانب خدا بواسطه
نقمت و نکبت و جزاي عمل انسان بر او وارد میشود و اینگونه افعال اگر چه از جهت مجازات حسن است زیرا محال است فعل قبیح
از خدا صادر شود ولی چون ص: 379
بسا بضرر بنده است نسبت بحال او سیئۀ گفته میشود چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ
و حسنه در این آیه شامل جمیع خیرات و نعمتی است که در دنیا ممکن «1» تُصِ بْهُمْ سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
و صلاح است به بنده داده شود و تعبیر بمفرد در کلمه حسنۀ نه براي وحدت است که یک حسنۀ باشد و نه براي جنس است که
جنس حسنۀ باشد که با یک حسنۀ هم صادق باشد بلکه مفادش شاید این باشد که هر چه در دنیا و آخرة بما عطا میفرمایی حسنۀ
» باشد و بنفع ما و صلاح ما باشد که تقریبا مفادش مفاد مضمون دعاء
اللهم اعطنا خیر الدنیا و الاخرة و اصرف عنا بلاء الدنیا و الاخرة
صفحه 195 از 266
است. وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَۀً و در آخرت نیز بمن حسنۀ عنایت فرماي که شامل فیوضات و نعم اخروي میشود. «
وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ق فعل امر از وقی یقی است یعنی حفظ کن ما را از عذاب آتش که مراد جهنم است،
[سوره البقرة ( 2): آیه 202 ] .... ص : 379
( أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ ( 202
(اینان بهره از آنچه کسب کردهاند بر ایشان میباشد و خداوند بزودي حساب مردم را مینماید) اولئک اشاره بدسته دوم است که
ایمان بآخرت داشتند و میگفتند:
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَ نَۀً الایۀ لَهُمْ نَصِ یبٌ لام براي اختصاص است یعنی این بهره اختصاص باینان دارد مساوي است به اینکه گفته
شود این اختصاص بنحو استحقاق است چنانچه بعضی گفتهاند یا بنحو تفضل است چنانچه عقیده حق است، و آیه متعرض این
قسمت 1- سوره نساء آیه 80
ص: 380
(یعنی استحقاق یا تفضل) نیست و لام لهم دلالت بر استحقاق ندارد چنان که توهم شده است و نصیب بمعنی حظ و بهره است و
بهره هر کس باندازه قابلیت او براي تفضل و حدّ استحقاق اوست زیرا تفضل در محل غیر قابل قبیح است و شاید وجه تنکیر نصیب
همین باشد.
مِمَّا کَسَ بُوا یعنی این بهره و نصیب از جهت ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است که در دنیا کسب کرده و قابلیت تفضل و
مراحم الهی را در خود حاصل نمودهاند و هر چه تحصیل مراتب ایمان و اخلاق فاضله و بندگی و اطاعت حق بیشتر باشد، نصیب و
بهرهاش افزون گردد.
وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ یعنی رسیدگی بحساب هر کس و حدّ قابلیت و مقدار عمل و بهره و نصیبش نزد خداوند معلوم و معین است و
» بزودي و آسانی بوي ارائه میگردد
و لا یشغله شأن عن شأن
[سوره البقرة ( 2): آیه 203 ] ..... ص : 380
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ
( تُحْشَرُونَ ( 203
(و خدا را یاد کنید در روزهاي معینی پس کسی که تعجیل کند (خروج از منی را) در دو روز پس گناهی بر او نیست و کسی که
تأخیر اندازد گناهی بر او نیست نسبت بکسانی که پرهیز کنند (از بعضی محرمات احرام) و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که
شما بسوي او محشور میگردید) وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ مراد از ذکر خدا در اینجا بر حسب اخبار معتبره از ائمه هدي علیهم
السلام و فتاوي علماء شیعه این تکبیرات است:
اللَّه اکبر اللَّه اکبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر اللَّه اکبر و للَّه الحمد اللَّه اکبر علی ما هدینا و الحمد للَّه علی ما اولیانا اللَّه اکبر علی ما رزقنا »
من بهیمۀ الانعام
ص: 381 «
و مراد از ایام معدودات، ایام تشریق است که روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از ذي حجّۀ است و بنا بر مشهور مستحبّ است این
تکبیرات در عقب پانزده نماز که ابتداء آن نماز ظهر روز عید و انتهاء آن نماز صبح روز سیزدهم است براي کسانی که در منی
صفحه 196 از 266
باشند و در سایر بلاد در عقب ده نماز مستحبّ است که اول آن ظهر عید و آخر آن صبح دوازدهم است.
فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ مراد حرکت نمودن از منی بطرف مکه در ایام تشریق بعد از رمی جمرات
ثلاث است و مراد از یومین روز دوازدهم و سیزدهم است که این دو روز روز نفر و خروج از منی است و خروج از منی در روز
دوازدهم را نفر اول و در روز سیزدهم را نفر دوم گویند و تعجیل در یومین خروج در روز دوازدهم است که میتوانند بعد از ظهر
روز دوازدهم تا نزدیک غروب از منی بمکه حرکت کنند و اگر تا مغرب ماندند واجب است شب سیزدهم را نیز بیتوته کنند و روز
سیزدهم رمی جمرات نموده و سپس بطرف مکه حرکت کنند و مراد از تأخیر حرکت روز سیزدهم است و مفاد جمله فلا اثم علیه
در هر دو مورد نفی اثم در هر صورت است یعنی عنوان تعجیل و تأخیر دخالتی در نفی گناه ندارد و کسی که عمل حج را انجام
داد آمرزیده میشود و گناهی بر او نیست چه روز دوازدهم خارج شود و چه روز سیزدهم چنانچه از فقیه است که از حضرت صادق
» از معنی این آیه سؤال میشود میفرماید
لیس هو علی انّ ذلک واسع ان شاء صنع ذا و إن شاء صنع ذا لکنّه یرجع مغفور اله و لا ذنب له
یعنی مفاد آیه ترخیص در نفر نیست بلکه غفران در هر دو نفر است لِمَنِ اتَّقی یعنی این حکم براي کسی است که بپرهیزد و مراد «
از تقوي در اینجا طبق اخبار وارده تقوي از محرمات احرام است مانند صید و نساء و سایر محرماتی که باقی مانده است چنانچه از
فقیه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده ص: 382
» که فرمود
لمن اتقی الصید یعنی فی احرامه حتی ینفر اهل منی فی النفر الاول
و از عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود «
(لمن اتقی منهم الصید و اتقی الرفث و الفسوق و الجدال و ما حرم اللَّه علیه فی احرامه)
و در بعض اخبار تعجل و تأخر در آیه به تعجل و تأخر در موت تفسیر شده چنانچه از مجمع و کافی و فقیه از حضرت صادق علیه
السّلام روایت شده
(یعنی من مات قبل ان یمضی الی اهله فلا اثم علیه و من تأخر فلا اثم علیه لمن اتقی الکبائر)
یعنی کسی که موت او در این روز واقع شود از گناهان پاك میگردد و اگر موت او تأخیر یافت گناهی بر او نیست هر گاه از کبائر
بپرهیزد و این معنی (آمرزش گناهان کسیست که عمل حج را انجام دهد) و از بسیاري اخبار استفاده میشود مانند خبري که از
حضرت صادق علیه السّلام روایت کردیم و خبري که از جواهر در اول کتاب حجّ
(انه یخرج من الذنوب کیوم ولدته امّه)
و خبري که از حضرت صادق از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده در سفینه ص 213 که میفرماید قد غفر لک
ما مضی فاستأنف العمل ...) و غیر اینها از اخبار دیگر وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ امر بتقوي عمومی است و در آیات
قرآن مکرر امر بتقوي فرموده و چنانچه تذکر دادهایم این امر ارشادیست نه مولوي که ترك تقوي خود معصیت علی حدة باشد
بلکه عقوبت مربوط بهمان معصیتی است که مرتکب شده، و ترك معصیت و فعل طاعت که مترتب بر آنست بحکم عقل لازم
است.
و اعلموا امر بتحصیل علم نسبت بحشر و معاد است که از جمله اعتقادات است و تحصیل علم نسبت بهمه آنها لازم و واجب است و
جمله براي تأکید لزوم تقوي است زیرا هر چه انسان ایمان بمعاد داشته و متذکر آن باشد بیشتر ملازم تقوي خواهد بود.
ص: 383
[سوره البقرة ( 2): آیه 204 ] ..... ص : 383
صفحه 197 از 266
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ ( 204
(و بعضی از مردم کسی است که گفتار او در زندگی دنیا ترا بشگفت میآورد و خدا را بر آنچه در دلش میباشد گواه میگیرد و حال
آنکه سختترین دشمنان است) در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از آن بعضی گفتند درباره اخنس بن شریق ثقفی که اظهار
علاقه و محبت نسبت باسلام و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمود و در باطن دشمن سر سخت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
بود و بعضی گفتند درباره ریاکار است و در بعضی اخبار از حضرت صادق علیه السّلام است که در باره فلان و فلان است و از
» تفسیر قمی نقل شده
انّها نزلت فی الثانی و یقال فی المعاویۀ
ولی آیه عام است و شامل هر منافقی میگردد اگر چه مورد آن خاص باشد. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا اعجاب بمعنی استعظام و بزرگ شمردن است گفته میشود (اعجب بنفسه) یعنی خود را
بزرگ دانست و پسندید و اعجاب باین معنی از عجب بمعنی خود پسندي و یکی از صفات مهلکه است و اخبار در مذمّت آن بسیار
است چنانچه از فقیه از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که سه چیز را از مهلکات شمرده
(شح مطاع و هوي متبع و اعجاب المرء بنفسه)
و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
(من دخله العجب هلک)
و در جامع السعادات از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود
(لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک العجب العجب)
و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده
(انّ اللَّه علم ان الذنب خیر للمؤمن من العجب و لولا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب ابدا)
و غیر اینها از اخبار دیگر و اعجاب بمعنی خوش آمدن و بشگفت در آوردن هم میباشد گفته میشود. أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 2، ص: 384
در آیه از این معنی است یعنی « یعجبک » یعنی بشگفت درآورد او را و شاد نمود، و بشگفت آمد و شاد شد و « اعجبه و اعجب به »
گفتار آن شخص منافق و اظهار علاقه و محبت و تمکین و اطاعت او پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را متعجب ساخت و نیکو
جلوه نمود و چون گفتار آن منافق ظاهر آراسته بیش نداشت و غیر زخرفی از قول نبود از اینجهت مقرون میفرماید بحیوة دنیا، یعنی
در این زندگی دنیا که روي بواطن و سرائر امور سرپوشی است چنین اظهارات خلاف واقعی موجب اعجاب میگردد.
وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ یعنی خدا را هم بر گفتار خود شاهد میگیرد که اعتماد ترا بیشتر جلب نماید.
وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ جمله حالیه است و الدّ صفت مشبّهه بمعنی شدید الخصومۀ و خصام بمعنی مخاصمۀ و خیانیۀ از قبیل اعمی العین
است یعنی او در مخاصمت و دشمنی بسیار سخت است و بعضی گفتند الدّ افعل تفضیل و خصام جمع خصم یا خصیم است یعنی او
سختترین دشمنان است ولی در برهان از حضرت باقر علیه السّلام بمعنی شدید الخصومۀ روایت کرده است بالجمله آن چنین
کسی سخن آرایی میکند و اظهارات خلاف واقع با شاهد گرفتن خدا میخواهد تثبیت کند در حقیقت گرگی است که بلباس میش
در آمده و میخواهد چوپان را غافل نموده و گوسفندان را برباید غافل از اینکه خداوند پیغمبر خود را از اظهارات بی اساس او آگاه
میسازد و نفاق او را ظاهر مینماید
[سوره البقرة ( 2): آیه 205 ] ..... ص : 384
صفحه 198 از 266
( وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ ( 205
(و هنگامی که والی گردد میشتابد در زمین براي اینکه فساد کند و کشت و نسل ص: 385
را نابود نماید و خدا فساد را دوست ندارد) وَ إِذا تَوَلَّی تولی یا بمعنی ادبر و اعرض است یعنی هنگامی که آن منافق روگردانید و از
نزد تو رفت، و یا بمعنی (صار والیا) است یعنی هنگامی که بولایت و فرمانروایی رسید و از اخباري که از کافی و عیاشی و تفسیر
قمی ره نقل شده این معنی استفاده میشود.
سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها سعی بمعنی سرعت در رفتن و بمعنی کوشش در عمل است یعنی در روي زمین براي فساد میشتابد و یا
کوشش و فعالیت مینماید و تمام همش فساد و تباهی در روي زمین است.
(وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) حرث بمعنی کشت و نسل بمعنی ولد است چنانچه این معنی از تفسیر عیاشی از حضرت رضا علیه السّلام
نقل شده یعنی تباه و نابود میکند مایه بقاء افراد انسان که نباتات و نسل باشد که بتولید و تناسل پیدا میشود.
و در بعضی اخبار حرث بدین و نسل بناس تفسیر شده یعنی مردم و دین آنان را تباه میسازد و این معنی مأخوذ از مفهوم عام حرث
» است زیرا دین کشتی است که انسان در دنیا میکارد و در آخرت حاصل آن را میچیند
الدنیا مزرعۀ الاخرة
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ خداوند فساد را دوست ندارد یعنی تشریعا از فساد نهی فرموده و در بسیاري از آیات از فساد و مفسدین «
و امثال اینها. «2» و وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ «1» مذمّت و نکوهش نموده است مانند وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ
[سوره البقرة ( 2): آیه 206 ] ..... ص : 385
( وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ ( 206
(و هنگامی که باو گفته میشود که از خدا بترس و تقوي اختیار کن، جاه و مقامش او را بگناه وا میدارد، پس دوزخ او را بس است
و آن بد جایگاهی است) 1- سوره بقره آیه 10
-2 سوره بقره آیه 57
ص: 386
وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ گوینده این سخن واعظ و از جانب خدا یا پیغمبر یا امام و یا مسلمین میباشند که باو میگویند تقوي پیشه کن و
از خدا بترس و در روي زمین فساد مکن و در نابودي مردم و دسترنج آنان کوشش منماي أَخَ ذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ عزت ظاهري که
بواسطه ریاست بر مردم بدست آورده او را میگیرد و بگناه و نافرمانی وا میدارد.
فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ جهنم براي جزاء او کافی است و آن دوزخ بد جایگاهی است و مهاد بمعنی فراش و بستر است.
و سختی و بدبختی دوزخ و کیفیت عذاب آن در آیات قرآن و کلمات اهل بیت مخصوصا امیر مؤمنان بسیار است از آن جمله در
دعاء کمیل عرض میکند:
فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن »
غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض الی آخر الدعاء
[سوره البقرة ( 2): آیه 207 ] ..... ص : 386
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ( 207
(و بعضی از مردم کسی است که جان خود را براي طلب خوشنودي خدا میفروشد و خداوند نسبت ببندگان مهربان است) در غایۀ
صفحه 199 از 266
المرام بیست حدیث که نه حدیثش از طرق عامه و یازده حدیثش از طرق خاصه است روایت میکند که این آیه در شأن امیر
المؤمنین علیه السّلام در لیلۀ المبیت یعنی شبی که در جاي پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خوابید و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم بمدینه هجرت فرمود، نازل شد و این مطلب را عموم مفسرین عامه و خاصه در ذیل این آیه ذکر نمودهاند.
وَ مِنَ النَّاسِ من براي تبعیض است و طبق اخبار وارده در ذیل آیه مراد ص: 387
از بعض مردم امیر المؤمنین علی علیه السّلام است.
مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ جان خود را براي طلب مرضات و خشنودي خدا فروخت و حاضر شد هر گونه اذیت و آزاري باو
بشود و حتی کشته شود و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جان بسلامت ببرد و این فداکاري را تنها براي خوشنودي خدا
انجام داد.
وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و خداوند نسبت ببندگان خود رءوف و مهربان است و در مقابل فداکاري آنان رحمت خود را شامل حالشان
مینماید و چنان که مکرر گفتهایم شأن نزول آیات با عموم آنها منافات ندارد و مقتضاي عموم آیه اینست که هر کس که در راه
جهاد یا دفاع و یا موارد مشروع دیگر شهید شود و یا در معرض شهادت واقع شود مشمول این آیه خواهد بود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 208 ] ..... ص : 387
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّۀً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ( 208
(اي کسانی که ایمان آوردید همگی در تسلیم اوامر الهی وارد شوید و گامهاي شیطان را پیروي نکنید بدرستی که او براي شما
دشمن آشکارایی است) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّۀً خطاب بهمه کسانی است که بخدا و رسول ایمان آوردهاند که
تسلیم اوامر خدا و رسول او باشند و رأي و سلیقه و اختلاف نظر را کنار گزارده و متفقا دستورات الهی و احکام اسلام را مورد عمل
قرار دهند و بحبل اللَّه متین که قرآن و اسلام و اطاعت پیغمبر اکرم و ائمه و اوصیاي طاهرین او میباشند چنگ زنند و متفرق و
-1 سورة آل عمران آیه 98 «1» متشتت نشوند چنان که در آیه دیگر میفرماید وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
ص: 388
و کافۀ بمعنی جمیعا و حال براي ضمیر فاعل است.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ خطوة بمعنی گام و مسافت ما بین دو گام است یعنی گامهاي شیطان که عبارت از طرق ضلالت و آثام
موبقه باشد پیروي نکنید و از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:
السلم ولایۀ علی و الاوصیاء من بعده و خطوات الشیطان ولایۀ فلان و فلان »
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ زیرا شیطان دشمنی است که دشمنی او هویداست زیرا عداوت خود را نسبت ببنی آدم ظاهر نمود بعد از آنکه «
«2» و گفت فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ «1» مطرود شد گفت لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا
[سوره البقرة ( 2): آیه 209 ] ..... ص : 388
( فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 209
(پس اگر لغزش یافتید بعد از آنکه دلائل آشکارا براي شما آمد بدانید که خدا غالب و حکیم است) فَإِنْ زَلَلْتُمْ زلّۀ بمعنی لغزش و
خروج از استقامت و مرتکب معصیت شدن است.
بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ بیّنات عبارت از ادلّه و براهین و آیات شریفه قرآن و کلمات حکمت آمیز و معجزات حضرت رسالت است
که از هر جهت حجّت را بر مردم تمام نموده و راه عذري براي آنان باقی نگذارده و مفاد آیه اینست که اگر تسلیم اوامر حق نشدید
صفحه 200 از 266
و از فرمان او منحرف شدید بعد از آنکه حق براي شما بواسطه آیات باهرات ظاهر گردید.
فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ بدانید که خدا عزیز است یعنی بر امر خود غالب و هیچ چیز مانع اجراء امر او نمیگردد، و صاحب انتقام
است چنانچه در 1- سوره بنی اسرائیل آیه 64
-2 سوره صاد آیه 83
ص: 389
و حکیم است یعنی بمقتضاي حکمت و بر وفق مصلحت قضاء او جاري میگردد و از «1» آیه دیگر میفرماید وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ
کسانی که از فرمان او سرپیچی کنند مؤاخذه و انتقام میگیرد و کار بیهوده و عبث در افعال او وجود ندارد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 210 ] ..... ص : 389
( هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَۀُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ( 210
آیا انتظاري جز این دارند که خدا در سایبانها از ابر، و فرشتگان اینان را بیایند و امر و حکم الهی واقع شود و بسوي خدا کارها
بازگشت میکند هَلْ یَنْظُرُونَ نظر در اینجا بمعنی انتظار یعنی مترصد و مترقب و چشم براه بودن است و التفات از خطاب بغیاب و
اعراض از مخاطبه با آنان براي ایعاد و تهدید آنان است، یعنی بعد از آنکه اینهمه آیات باهرات و دلائل بینات براي ایشان آمد آیا
منتظر و متوقع چنین امري هستند؟
إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ مراد از اتیان و آمدن خدا آمدن آثار عظمت و قدرت و قهر و غضب اوست، و ممکن است مراد ظهور آثار قیامت
و وقوع شدائد آن باشد چنانچه در آیه دیگر میفرماید: کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَ  کا دَ  کا، وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا، وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ
و ممکن است مراد آمدن عذاب الهی باشد چنانچه بر امم سابقه میآمد چنانچه در «2» بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْري
آیه دیگر میفرماید هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَ ذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا
و این آیه و نظائر آن از آیاتی است که مجسمه و «3» أَنْفُسَ هُمْ یَظْلِمُونَ، فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ
مشبهه بآنها تمسک جستهاند مانند آیه شریفه: 1- سوره آل عمران آیه 3
23 - -2 سورة الفجر آیه 21
34 - -3 سورة النحل 33
ص: 390
و آیه «3» و آیه وَ جاءَ رَبُّکَ و آیه ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ «2» و آیه فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ «1» فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا
و امثال اینها. «4» بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ
ولی بعد از آنکه بادله قطعیه عقلیه و آیات محکمه قرآنیه مانند:
و غیر اینها از آیات دیگر ثابت شد که خداوند از جسم و لوازم جسمانیت منزه و «6» و لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ «5» لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ
مبرّاست و محل حدوث حوادث و عروض عوارض واقع نمیگردد باید این آیات را بر معانی حمل نمود که قرائن داخلیه و خارجیه
عقلیه اقتضاء میکند و با ساحت قدس پروردگار و ذات بینیاز واجب الوجود سازگار است.
فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ ظلل جمع ظله بمعنی سایبان و هر چیزي است که سایه بیندازد و بر قطعه ابر از اینجهت که سایه میاندازد اطلاق
میشود و غمام بمعنی سحاب و ابر است و من براي بیان ظلل است و مراد عذاب و نحو آنست که در قطعات ابر ظاهر شود و همین
کلمه قرینه واضحه است بر اینکه مراد اتیان خدا نیست بلکه مراد اتیان آثار غضب اوست و گرنه در قطعات ابر گفته نمیشد بلکه
باید در قطعه ابر گفته باشد.
صفحه 201 از 266
است یعنی انتظار میکشند که فرشتگان بر آنها وارد شوند نه اینکه مجرور « اللَّه » وَ الْمَلائِکَۀُ مطابق سیاهی قرآن مرفوع و عطف بکلمه
و عطف بر ظلل باشد و معنی اینکه خدا در میان ملائکه بیاید.
- وَ قُضِ یَ الْأَمْرُ و امر واقع شود یعنی آنچه باید بشود واقع شود از انقضاء عالم و بسته شدن باب توبه و وقوع قیامت و نحو اینها. 1
سوره حشر آیه 2
-2 سورة النحل آیه 26
-3 سوره سجده آیه 3
-4 سوره مائده آیه 69
[.....] -5 سورة الشوري آیه 11
-6 سوره انعام آیه 103
ص: 391
وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و همه امور بخدا بازگشت میکند، و تمام حیثیات و اعتبارات از مال و منال و جاه و جلال و قدرت و اختیار و
ریاست و سلطنت و سایر خصوصیات و عناوین و امتیازات القاء میشود و همانطور که آمده بودند برمیگردند
[سوره البقرة ( 2): آیه 211 ] .... ص : 391
( سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَۀَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ ( 211
(از بنی اسرائیل بپرس که چه اندازه نشانه آشکارا بآنها دادهایم، و کسی که نعمت خدا را تغییر دهد بعد از آنکه بر او بیاید پس
محققا خداوند سخت عذاب کننده است) سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
است که از فرزندان یعقوب بپرس، و این استفهام براي تقریر و توبیخ است زیرا اگر بنی اسرائیل نبوت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم و نبوت حضرت مسیح را انکار کنند منکر آیات باهرات و معجزات حضرت موسی از عصا و ید بیضاء و خروج دوازده
چشمه آب از سنگ و شکاف دریا و نزول منّ و سلوي و نحو اینها، نمیشوند زیرا آنها را باعث افتخار خود و موجب عظمت و مزیت
قومی میدانند و لذا بآنها اقرار و اعتراف مینمایند و وقتی باین آیات الهی که بآنها داده شد اقرار نمودند مورد سرزنش و توبیخ قرار
میگیرند که با وجود اینها چرا بگوساله پرستی و نافرمانی حضرت موسی در زمان او، و به بت پرستی و شرك و نافرمانی خدا و
افروختن خشم الهی در ادوار بعد از او گرائیدید.
وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَ ۀَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ و البته بعد از اقرار، باین جمله ملزم خواهند شد که هر که نعمت خدا را تغییر دهد و در محل
خود صرف ننماید و از آن استفاده منعم پسند نکند گرفتار عذاب سخت خواهد شد. ص: 392
و بالجمله قسمت اول آیه بمنزله تمهید و زمینه سازي براي شمول حکم کلی درباره آنهاست که در قسمت دوم آیه متعرض
میگردد.
فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ البته خداوند در موضع نکال و نقمه اشد المعاقبین است چنانچه در موضع عفو و رحمت ارحم الراحمین است
و یهود را در دنیا بعقاب خود گرفتار فرمود و سکّه ذلّت و مسکنت بر پیشانی آنها زد و در آخرت نیز بازگشت آنها بعذاب ابدي و
خلود در دوزخ خواهد بود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 212 ] .... ص : 392
( زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَۀِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ ( 212
صفحه 202 از 266
(زندگی دنیا براي کسانی که کافرند آراسته شده و اینان نسبت بکسانی که ایمان آوردهاند مسخره میکنند و اهل تقوي در روز
قیامت زبر کافرانند، و خداوند هر که را بخواهد بدون حساب و اندازه روزي میدهد) (مقدّمه) دنیا در آیات قرآن و اخبار و کلمات
بزرگان و دانشمندان بامور گوناگونی تشبیه شده، گاهی بگیاهی که از زمین میروید و سپس زرد و خشک میشود و گاهی بدریاي
عمیق هلاك کننده، و گاهی بمار گزنده و بمردار گندیده و امثال اینها و بسا دنیا و آخرت را بمغرب و مشرق مثال زدند که هر چه
از آن دور شوي باین نزدیک میگردي و هر چه بآن نزدیک گردي از این دور میشوي، و یا بدو ضرّة (هوو) که محبت با هر یک
» موجب خشم دیگري میشود و از این جهت گفتند
حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة
» و گفتند «
الجنّۀ حفّت بالمکاره
و البته این مذمتها نسبت بدنیا و تضاد آن با آخرت در صورتی است که انسان براي دنیا اصالت قائل شود و تنها توجّه او بدنیا و «
زخارف او باشد و تمام ص: 393
هم او مصروف دنیا و تحصیل مال و منال و جاه و مقام و سایر خصوصیات دنیوي بوده و نظري بآخرت نداشته باشد.
ولی اگر تحصیل دنیا را مقدمه و وسیله تحصیل آخرت قرار دهد و از مال و منال و جاه و مقام و ریاست دنیا رضاي خدا و سعادت
دنیا و آخرت خود را تأمین نماید نه تنها مذمّتی ندارد بلکه مورد مدح و ستایش هم هست و علاوه بر اینکه تضادي با آخرت ندارد
» محل کشت آخرت و سعادت سراي دیگر است که فرمودند
الدنیا مزرعۀ الاخرة
بنا بر این کسانی که بآخرت و نعم ابدي آن معتقدند زخارف و زینتهاي دنیوي آنان را از آخرت منصرف نمینماید ولی کسانی «
که معتقد بآخرت نیستند تنها دنیا در نظر آنها آراسته شده و همه چیز را براي دنیا میخواهند و از هر طریقی که ممکن شود از پی
تحصیل مال و منال و جاه و مقام و ریاست دنیوي میروند و از اینجهت میفرماید:
یعنی زینت دهنده و آراینده دنیا براي کفار یا شیطان است که اعلی عدوّ انسان است یا « زین » زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا و فاعل
هواي نفس است که آدمی را بطرف تمایلات و دواعی خود میکشاند و یا جلوات و رنگ- آمیزیهاي خود دنیاست که هر روز خود
را برنگی در میآورد و بصورتی جلوه میدهد تا خواستگاران خود را بفریبد و یا اینکه همه اینها میباشند زیرا چنان که گفتهاند انسان
سه دشمن دارد: شیطان و نفس و دنیا و این سه در هلاکت انسان متفقند و در آیه دیگر شمه از چیزهایی که در دنیا زینت داده شده
ذکر میفرماید زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَۀِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ
-1 سوره آل عمران آیه 12 «1» ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
ص: 394
وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی این کافران که جز زر و زیور دنیا غایتی ندارند کسانی را که بخدا ایمان آورده و به بندگی او
مشغولند و از مال حرام و استفادههاي نامشروع و لذائذ خدا ناپسند پرهیز میکنند، مسخره نموده و آنان را سفیه و بی شعور و
مینامند. « امّل » باصطلاح امروز
وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَۀِ ولی غافل از اینند که اهل تقوي در روز قیامت فوق اینان بوده و در مراتب عالیه بهشت متنعم و
را « فوقهم » برخوردار از فیوضات الهی هستند و اینان در اسفل السافلین دوزخ معذب بعذاب الهی خواهند بود عموم مفسرین ضمیر
راجع به الذین کفروا دانسته و در بیان مراد از اینکه اهل تقوي فوق کفارند وجوهی ذکر کردهاند مثل اینکه اهل تقوي در بهشت و
کفار در دوزخند و بهشت در آسمانها و دوزخ در طبقات پائین زمین است و یا اینکه آنها در علیین و اینها در سجین میباشند و یا
صفحه 203 از 266
نعم الهی فوق نعم دنیوي است و یا اینکه مؤمنین در قیامت بر کفار تفوق دارند و چنانچه کفار در دنیا آنان را مسخره مینمودند
ولی «1» آنان نیز در قیامت کفار را مورد استهزاء قرار میدهند چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ
ظاهر اینست که مراد آیه بیان تفوق و برتري و بلندي مقام و مرتبه متقین در روز قیامت باشد همان متقینی که اهل دنیا بنظر حقارت
و پستی و استهزاء بآنان مینگریستند و ارزش و اهمیتی براي آنان قائل نبودند.
و ممکن است ضمیر فوقهم راجع به الَّذِینَ آمَنُوا باشد یعنی اهل تقوي در روز قیامت فوق اهل ایمانند و ذکر این جمله براي بیان
برتري مقام تقوي بر ایمان از لحاظ رتبه و ارتفاع درجه است، لکن ارتباط این جمله با جمله قبل بنا بر این وجه از بین میرود، و اللَّه
العالم بحقایق الامور 1- سورة المطففین آیه 34
ص: 395
وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ مضمون این جمله یا عین آن در بسیاري از آیات قرآن هست مانند وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
و مانند: «1»
و امثال اینها و رزق اختصاص بخوراك و نحو آن ندارد بلکه هر نعمتی که خداوند ببنده «2» وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
عنایت فرماید چه در دنیا از نعمت عقل، ایمان، اخلاق فاضله، اعمال صالحه، مال، جاه، فرزند، طول عمر، صحت، امنیّت، توفیق
سعادت و غیر اینها از نعم دنیوي، و چه در آخرت از نعمت جسمانی و روحانی که در جلد سیم کلم الطیب در بیان نعم بهشتی
متذکر شدهایم و در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ نیز در اوائل همین سوره مختصري بیان نمودیم و مراد از کلمه مَنْ یَشاءُ اینست
که عنایات الهی مطابق مشیت و حکمت و مصلحۀ اوست و بهر کس آنچه مصلحت بداند میدهد و شرط عمده آن قابلیت محل
است و گرنه در مبدء فیاض بخل نیست و کلمه بِغَیْرِ حِسابٍ اشاره باین است که نعم الهی از حد و حصر خارج است چنانچه در آیه
دیگر میفرماید:
و بنا بر این احتیاجی به توجیهات مفسرین در بیان این جمله نیست. 1- سوره آل عمران آیه 26 «3» وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها
-2 سوره نور آیه 28
-3 سورة النحل آیه 18
ص: 396
[سوره البقرة ( 2): آیه 213 ] .... ص : 396
کانَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِ دَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ
فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَي اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ
( إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 213
(مردم یک گروه بودند پس خداوند پیغمبران را بر انگیزانید در حالی که مژده دهنده و بیم کننده بودند و با آنان کتاب براستی
نازل فرمود براي اینکه در میان مردم در آنچه اختلاف نمودهاند حکم کند، و در کتاب اختلاف ننمودند مگر کسانی که بآنها کتاب
داده شد، بعد از آنکه دلیلهاي روشن براي آنها آمده، و این اختلاف از جهت حسد و ظلم بین آنان بود پس خداوند بمشیت خود
اهل ایمان را هدایت فرمود نسبت بآنچه در آن از حق اختلاف نمودند، و خداوند هر که را بخواهد براه راست هدایت میفرماید)
کلام در تفسیر این آیه با استفاده از اخبار وارده از طریق ائمه اطهار (ع) پس از صرف نظر از کلمات مفسرین در چند مقام واقع
میشود.
(مقام اول) در بیان جمله کانَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِدَةً کلمۀ امّت در قرآن بر چند معنی اطلاق شده:
صفحه 204 از 266
و بر مرد جامع خوبیها که باو اقتداء کنند مانند إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً «1» -1 گروه و جماعت مانند وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّۀً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ
-1 سوره قصص آیه 22 «2» لِلَّهِ
-2 سوره نحل آیه 119
ص: 397
و بر مجتمعات حیوانی مانند وَ ما مِنْ دَابَّۀٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ «1» و بر مدت و زمان مانند وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعْدُودَةٍ
و بر جماعتی که پیرو یک ملت و طریقه و دین باشند مانند: «2» یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ
و در اینمورد نیز باین معنی اطلاق شده ولی در اخبار بسیار دارد که مراد طریقه ضلالت و گمراهی «3» کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّۀٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ
» و سرگردانی است چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده
کان قبل نوح امۀ ضلال
» و نیز از عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام در تفسیر آیه روایت کرده که «
کان هذا قبل نوح کانوا ضلالا
و از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که «
(کانوا ضلالا)
» و نیز از عیاشی از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق (ع) حدیث مفصلی در تفسیر آیه روایت شده که فرمود
و کان ذلک قبل نوح، فقیل فعلی هدي کانوا؟ قال بل کانوا ضلالا و ذلک لما انقرض آدم و صالح ذریته و بقی شیث وصیّه لا یقدر
علی اظهار دین اللَّه الذي کانوا علیه آدم و صالح ذریته و ذلک انّ قابیل یواعده بالقتل کما قتل اخاه هابیل فسار فیهم بالتقیه و
الکتمان فازدادوا کل یوم ضلالۀ حتّی لحق الوصیّ بجزیره فی البحر یعبد اللَّه
تا آنجا که راوي سؤال میکند «
أ فضلالا کانوا قبل النبیّین ام علی هدي قال لم یکونوا علی هدي، کانوا علی فطرة اللَّه التی فطرهم علیها
» و در مجمع از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود «
کانوا قبل نوح امۀ واحدة علی فطرة اللَّه لا مهتدون و لا ضلالا فبعث اللَّه النبیّین
و مراد از ضلالت در این اخبار حیرت و جهالت و بی خبر بودن از آئین حق است چنان که از ذیل حدیث مسعده و روایت مجمع «
استفاده میشود.
و از خود آیه استفاده میشود که اختلافاتی که ناشی از فطرت انسانی و حسّ 1- سوره هود آیه 7
-2 سوره انعام آیه 38
-3 سوره آل عمران آیه 109
ص: 398
خود خواهی و استخدام دیگران است در میان مردم بوده و انبیاء از جانب خدا براي رفع این اختلافات و تعدیل غرائز انسانی مبعوث
شدند لکن از بسیاري از آیات که در بیان قضایاي حضرت نوح با قوم اوست استفاده میشود که دستگاه بت پرستی قبل از او و
مقارن بعثت او رواج داشته و آنچه حضرت نوح آنان را بتوحید و یکتا پرستی دعوت مینموده مؤثر واقع نشده و بالنتیجه بعذاب
طوفان مبتلا گردیدند و این معنی مخصوصا از آیه سوره نوح بخوبی معلوم میگردد، میفرماید وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَ  دا
وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً که اینها اسامی بتهاي آنان بوده و میتوان گفت که اقدام مذاهب باطله همین بت پرستی بوده و
منشأ آن اظهار علاقه ببزرگان و آباء گذشته خودشان بوده که صورت آنها را از سنگ، چوب و نحو آن میساختند و مورد احترام
صفحه 205 از 266
قرار میدادند و کم کم باغواء شیطان آنها را واسطه بین خدا و مخلوق دانسته و بتدریج مورد پرستش و عبادت قرار دادند.
بنا بر این ناچاریم ضلالت در اخبار مذکور را بمعنی اعم یعنی عدم ایمان حمل کنیم تا هم شامل جهالت بطریقه حق و هم شامل
انحراف از دین الهی و تمایل به بت پرستی و نحو آن گردد و ممکن است قسمت اول مربوط بازمنه قبل از نوح، قسمت دوم مقارن
زمان بعثت نوح بوده که با آیات راجعه به نوح نیز سازگار باشد.
شش دلیل اقامه نمودهایم که «1» در بیان جمله فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ در باب نبوت عامّه در کلم الطیب « مقام دوم »
بندگان شدّت احتیاج به بعثت رسل و فرستادن پیغمبران دارند و بر خداوند بمقتضاي عدل ارسال رسل لازم است که بطور فهرست
و اختصار در اینجا بآنها اشاره میشود. 1- مجلد اول ص 184
ص: 399
-1 اگر بعث رسل نشود لازم آید که دستگاه خلقت لغو و بیهوده باشد و این منافی با عدالت است.
-2 براي حفظ نظام و بقاء نسل بنی آدم باید قانونی بین آنها باشد که از تعدیات و تجاوزات جلوگیري کند و قانونی براي ایفاء این
مقصود اتم از قانون الهی که مطابق با فطرت است نیست.
-3 عقل بتنهایی براي اصلاح فرد و اجتماع و جلوگیري از مفاسد اخلاق و اعمال کافی نیست و باید بواسطه و عد و وعید و تبشیر و
انذار مردم را به جانب خوبیها و ترك زشتیها سوق داد و این بواسطه انبیاء و سفراء الهی انجام میگیرد.
-4 اتمام حجت بر بندگان و قطع عذر آنان لازم است که هر گاه مؤمن و مطیع و صالح با کافر و عاصی و مسیء فرق گذارده شود
راه عذري براي اینان نباشد که بگویند لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ و اتمام حجت بوسیله انبیاء تحقق مییابد.
-5 افاضه فیض از مبدء نیازمند بواسطه است و انبیاء واسطه فیوضات الهی نسبت ببندگان میباشند.
-6 ارسال رسل مسلما داراي مصلحت و خالی از هر مفسده است و چنین فعلی بمقتضاي عدل بر خداوند لازم است زیرا ترکش
قبیح است.
یعنی مژده دادن و نوید بنعم و فیوضاتی که خداوند در » و بزرگترین وظیفه انبیاء که در بسیاري از آیات قرآنی بآن اشاره شده تبشیر
یعنی بیم دادن و ترسانیدن از نکال و عذابهایی که خداوند براي » و انذار « دنیا و آخرت براي افراد با ایمان و شایسته و مطیع قرار داده
میباشد تا بدینوسیله مردم بطرف خوبی رغبت کنند و از زشتی دوري نمایند. أطیب « اشخاص کافر و بدکار و سرکش قرار داده
البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 400
از اینجهت اولین توصیفی که براي انبیاء چه در این آیه و چه در آیات دیگر میفرماید مبشرین و منذرین است.
و انبیاء باید داراي شرایطی باشند که بآن شرایط انبیاء حقیقی از مدعیان کاذب تشخیص داده شوند که اهمّ آنها عصمت (یعنی
محفوظ بودن از گناه و خطا و اشتباه) و اکملیت در همه کمالات نفسانی، و اعلم بودن از جمیع افراد امّت و طهارت نسب و خالی
بودن از نواقص خلقی و امراضی که موجب نفرت و کارهایی که موجب خفت او نزد مردم باشد، و داراي دلیل محکم بر صدق
نبوت خود از معجزة و بشارت پیغمبري که نبوت او ثابت باشد و تصدیق معصومی که عصمت او مسلّم باشد.
در بیان جمله وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مراد از انزال کتب بر انبیاء نه اینست که بر « مقام سوم »
فرد فرد آنها کتاب خاصی نازل شده باشد زیرا اکثر انبیاء تابع شریعت انبیاء اولو العزم مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بودند و
کتاب آنها همان کتاب پیغمبر اولو العزم پیش از آنها بوده.
و ممکن است همه یا بعضی انبیاء غیر از اولو العزم هم کتاب خاصی که مشتمل بر حکم و مواعظ و تأیید و تأکید شریعت پیغمبر
و درباره یحیی میفرماید یا «1» اولو العزم پیش از آنها باشد داشته باشند چنانچه درباره حضرت داود میفرماید وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً
و از صحفی « یعنی تورات و زبور و انجیل و قرآن » و کتاب اعم از کتب اربعه است که در قرآن ذکر شده «2» یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ
صفحه 206 از 266
که بر انبیاء نازل شده مانند صحف نوح و ابراهیم بلکه صحفی که بر انبیاء قبل از نوح نازل شده مانند صحف آدم و شیث 1- سوره
نساء آیه 161
[.....] -2 سوره مریم آیه 13
ص: 401
و بالجمله کتبی که بر انبیاء نازل شده همه حق و صدق است و ایمان بآنها لازم است وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ
و موضوع دیگري که در آیه بیان شده موضوع حکومت است که خداوند میفرماید (ما پیغمبران را فرستادیم و بآنها کتاب «1» رُسُلِهِ
نازل کردیم تا درباره اختلافات مردم حکومت کنند) و حکومت و ولایت اولا و بالذات مختص بخداست زیرا آفریدگار و مالک و
صاحب اختیار همه موجودات است و هر حکومت و ولایتی باید بجعل و اعطاء او باشد مانند ولایت انبیاء و اوصیاء و نوّاب خاصّ ه
ائمه هدي و نواب عامّه حجّت خدا که مجتهدین جامع الشرائط میباشند و ولایت قیّم منسوب از جانب مجتهدین جامع الشرائط و
و حکم «2» ولایت پدر و جدّ و عدول مؤمنین که همه بجعل الهی است و بیان آن در ذیل آیه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً گذشت
بمعنی فصل خصومت یا تعیین حق و باطل یا بیان راه سعادت و شقاوت، هدایت و ضلالت، نجات و هلاکت است که همه از جانب
حق و بامر او بوسیله پیغمبران و اوصیاء آنان اجراء میگردد، و اختلافات مردم در امور دین و دنیا باید بوسیله حاکم و والی که خود
نبی یا امام یا منصوب از جانب آنان (بنحو خاصّ یا عامّ) است حل و فصل شود.
و از مفاد آیه استفاده میشود که دو نحوه اختلاف بین مردم است یک اختلاف از اجتماع و گرد آمدن افراد براي رفع حوائج
یکدیگر و از استخدام بعضی دسته دیگر را پیدا میشود و انبیاء و پیغمبران الهی و کتب آسمانی آمدند تا این اختلاف را برطرف
کنند و در عین حال که افراد بشر از غرائز خود استفاده میکنند آنها را تعدیل نمایند چنانچه مضمون این جمله است، اختلاف دوم
-1 سوره بقره آیه 285
-2 مجلد اول ص 502
ص: 402
اختلافی است که بعد از بعثت انبیاء پیدا شد و مردم بدستههاي مختلف و مذاهب متشتت در آمدند چنانچه در قسمت آینده بیان
میشود.
در بیان وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ مردم پس از بعثت انبیاء و بیان احکام الهی « مقام چهارم »
بوسیله آنها بچند دسته منقسم میشوند:
دسته اول- کسانی هستند که به پیغمبران ایمان آورده و دستورات آنان را اطاعت مینمایند چنانچه در ذیل همین آیه بآنان اشاره
میفرماید:
فَهَدَي اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا.
دسته دوم- کفاري هستند که از روي عناد و استکبار و حسد انبیاء را انکار نموده و زیر بار فرمان آنان نمیروند مانند قوم نوح و قوم
نمرود و قوم فرعون و عاد و ثمود و امثال اینها چنانچه در کثیري از آیات قرآن وصف آنان بیان شده.
دسته سوم- کسانی هستند که بعضی از انبیاء را تصدیق نموده ولی به پیغمبر بعد از او که از جانب خدا آمده ایمان نیاوردهاند مانند
یهود که حضرت موسی و بسیاري از پیغمبران بعد از موسی را قبول دارند اگر چه دین و شریعت او را تحریف نمودهاند ولی
حضرت مسیح (ع) و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را انکار مینمایند و همچنین نصاري که حضرت موسی و حضرت
مسیح (ع) را قبول دارند اگر چه شریعت آنان را بکلی تحریف نمودهاند ولی حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را تصدیق
نمینمایند.
صفحه 207 از 266
و ظاهرا آیه شریفه ناظر باین دسته است که بعد از آنکه کتاب بآنها داده شد و دلائل واضحه براي آنها آمد از روي بغی و حسد و
حبّ ریاست دنیوي در ص: 403
آن اختلاف نمودند و دستههاي مختلف و مذاهب متشتت بوجود آوردند و بشاراتی را که پیغمبران سلف به آمدن پیغمبر خاتم داده
بودند تحریف و تأویل نمودند براي اینکه هر دسته ریاست خود را حف کنند.
و ممکن است آیه دسته دوم را نیز شامل شود زیرا کتاب الهی و بینات و معجزات بوسیله انبیاء براي آنان هم آمد ولی از روي بغی و
عناد منکر شده و تصدیق ننمودند و البته طایفه دوم و سوم نیز بدو دسته منقسم میشوند: اول مردمانی که فهمیده و رسیده بواسطه
و انکار آنان با یقین داشتن «1» استکبار و عناد و حسد دعوت انبیاء را نمیپذیرند چنانچه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ
بحقانیت انبیاء است، و دیگر مردمان جاهلی که از روي جهالت و تقلید آباء و بزرگان خود انبیاء را انکار مینمایند، و این دسته اگر
جهالت آنها از روي تقصیر و عدم تحقیق باشد با اینکه میتوانستهاند تحقیق نمایند، معذور نبوده و فرداي قیامت معذّب میباشند ولی
اگر از روي قصور و ضعف عقل بوده و یا قدرت و دسترسی به تحقیق نداشتهاند مستضعف محسوب میشوند و عذابی بر آنها
نخواهد بود.
در بیان فَهَدَي اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ الایۀ این قسمت آیه راجع بدسته اول یعنی کسانی که بانبیاء « مقام پنجم »
« یعنی امور حقه که در کتاب و بوسیله انبیاء نازل نموده است » ایمان آوردهاند میباشد میفرماید خداوند مؤمن را نسبت بآنچه از حق
اختلاف کردند بمشیت خود هدایت فرمود و معناي هدایت الهی در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ در سوره حمد 1- سوره نمل
آیه 41
ص: 404
و معنی ایمان در تفسیر آیه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ در اوائل همین سوره بیان شد و کلمه (من الحق) بیان ماء موصوله است و کلمه
یعنی بمشیته و ارادته، چون اینان دعوت انبیاء را پذیرفتند و قابل هدایت الهی شدند خداوند طبق مشیت و حکمت خود آنان « باذنه »
تفسیر نموده بتوهم اینکه اگر بمعنی مشیت « بعلمه » را « باذنه » را از میان اختلاف آراء براه حق هدایت فرمود و در مجمع البیان کلمه
باشد جبر لازم میآید، و حال آنکه این توهم بیجاست، زیرا هدایت را مترتب بر ایمان نموده و فرموده کسانی که ایمان آوردند خدا
هدایت فرمود یعنی وقتی اینان از روي اختیار دعوت انبیاء را پذیرفتند خداوند هم دست آنان را گرفته و از مهالک اختلاف نجات
داده بنا بر این آیه مذکور با آیه شریفه وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا قریب المعنی است و هیچ دلالت بر جبر ندارد و جمله وَ
اللَّهُ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ بمنزله تعلیل بر جمله قبل است یعنی هدایت خدا تابع مشیّت او، و مشیّت او از روي حکمت و
مصلحت است و البته هر که قابل هدایت و لایق لطف حق باشد او را بطریق مستقیم دلالت میفرماید.